سوراخ پارت 14
#یونا
بالاخره بعد از کلی اصرار کردن به کوکی نرفتم دکتر .....حتما بخاطر زندانی شدم دچار ضعف شده بودم....
بعد از ظهر رسید و کار تعطیل شد ...رفتم تو پارکینگ ...اوه اوه تهیونگ....
-سلام یونا
+س...سلام هیونگ خسته نباشی😊
-ممنون...اینجا چیکار میکنی؟!
+من..اممم..منتظر سوهو هستم.....
-ک اینطور....ا
+هیونگ من دیگه باید برم...فعلا....
-ی...یونا...
....#جونگکوک
پس چرا یونا نمیاد....چ عجب
+سلام...هووووف
×سلام چرا اینقدر دیر کردی؟!😕
+هیچی تهیونگ رو دیدم.....
×چی؟!
+نزدیک بود همه چیز لو بره.....😣😣😣
×بریم....
+بریم....
#نیم_ساعت_بعد
+ا چرا از اینور رفتی .....
×خب داریم میریم خونه دیگه....
+من میخوام برم پیش چویا
×راستش یادم رفت بهت بگم .....چویا و هیگوچی قراره یه مدت مخفی بشن تا آبا از آسیاب بیوفته. ....
+جدی 😯😯.....
×صبح چرا حالت خوب نبود؟!
+هیچی فکر کنم ضعف کردم....
×پس واجب شد دستپخت مستر جئون رو بچشی...😆
+😂😂😂😂
.....#تهیونگ
امروزم نیومد خوابگاه. ...دیگه دارم بهش شک میکنم....
-تهیونگ چته؟؟؟
+هیچی هیونگ....دارم فکر میکنم چرا کوک خوابگاه نمیاد....
-حتما میخواد تنها باشه .....
+آخه اینجوری ک نمیشه.....
-خیلی خب شب میریم پیشش
+اوکی....😐💔
.....#یونا
واقعا دستپخت کوکی حرف نداشت .....بازم دلم درد گرفت .....از سر میز بلند شدم....
-یونا خوبی؟؟؟؟
+آره خوبم یکم دلم درد میکنه....
-میخوای به دکتر اوسامو زنگ بزنم؟!
+نه خوبم نگران نباش....
.....رفتم تو اتاق خواب و دراز کشیدم روی تخت....
جونگ کوک هم اومد....
+غذاتو میخوردی....
-بدون تو میلم نمیکشه. ....
اونم کنارم خوابید...
-یونا....
+جانم؟!
-یه چیزی بگم نه نمیاری؟!
+هرچی تو بگی....
-پاشو بریم دکتر....
+کوکی...
-گفتم نه نیار...
+چشممممم
اومد جلو و بوسم کرد ....
-من نمیخوام آسیب ببینی...❤
+منم نمیخوام تو نگران بشی. ...❤
-پس به حرفم گوش کن...
+چشم...
.....ادامه پارت بعدی...
#پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
بالاخره بعد از کلی اصرار کردن به کوکی نرفتم دکتر .....حتما بخاطر زندانی شدم دچار ضعف شده بودم....
بعد از ظهر رسید و کار تعطیل شد ...رفتم تو پارکینگ ...اوه اوه تهیونگ....
-سلام یونا
+س...سلام هیونگ خسته نباشی😊
-ممنون...اینجا چیکار میکنی؟!
+من..اممم..منتظر سوهو هستم.....
-ک اینطور....ا
+هیونگ من دیگه باید برم...فعلا....
-ی...یونا...
....#جونگکوک
پس چرا یونا نمیاد....چ عجب
+سلام...هووووف
×سلام چرا اینقدر دیر کردی؟!😕
+هیچی تهیونگ رو دیدم.....
×چی؟!
+نزدیک بود همه چیز لو بره.....😣😣😣
×بریم....
+بریم....
#نیم_ساعت_بعد
+ا چرا از اینور رفتی .....
×خب داریم میریم خونه دیگه....
+من میخوام برم پیش چویا
×راستش یادم رفت بهت بگم .....چویا و هیگوچی قراره یه مدت مخفی بشن تا آبا از آسیاب بیوفته. ....
+جدی 😯😯.....
×صبح چرا حالت خوب نبود؟!
+هیچی فکر کنم ضعف کردم....
×پس واجب شد دستپخت مستر جئون رو بچشی...😆
+😂😂😂😂
.....#تهیونگ
امروزم نیومد خوابگاه. ...دیگه دارم بهش شک میکنم....
-تهیونگ چته؟؟؟
+هیچی هیونگ....دارم فکر میکنم چرا کوک خوابگاه نمیاد....
-حتما میخواد تنها باشه .....
+آخه اینجوری ک نمیشه.....
-خیلی خب شب میریم پیشش
+اوکی....😐💔
.....#یونا
واقعا دستپخت کوکی حرف نداشت .....بازم دلم درد گرفت .....از سر میز بلند شدم....
-یونا خوبی؟؟؟؟
+آره خوبم یکم دلم درد میکنه....
-میخوای به دکتر اوسامو زنگ بزنم؟!
+نه خوبم نگران نباش....
.....رفتم تو اتاق خواب و دراز کشیدم روی تخت....
جونگ کوک هم اومد....
+غذاتو میخوردی....
-بدون تو میلم نمیکشه. ....
اونم کنارم خوابید...
-یونا....
+جانم؟!
-یه چیزی بگم نه نمیاری؟!
+هرچی تو بگی....
-پاشو بریم دکتر....
+کوکی...
-گفتم نه نیار...
+چشممممم
اومد جلو و بوسم کرد ....
-من نمیخوام آسیب ببینی...❤
+منم نمیخوام تو نگران بشی. ...❤
-پس به حرفم گوش کن...
+چشم...
.....ادامه پارت بعدی...
#پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲۸.۸k
۱۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.