chand Party
chand Party:
ماریا: با سردرد شدیدی چشم هام رو باز کردم فکر کردم تو اتاقم هستم اما دیدم با همون لباس ها به یه صندلی بسته شدم و تو اتاقی هستم که انگار تو یخچالم خیلی سرد بود که در باز شد
هیون وو: به به پرنسس بالاخره بیدار شدن
ماریا: تو دیگه کی هستی(ترسیده)
هیون وو: من؟ بهتره از داداشت بپرسی که خوب الان پیشت نیست و فکر نکنم دیگه قرار باشه ببینیش(خندههه)
ماریا: با من چیکار داری؟(ترسیده)
هیون وو: امم برای سرگرمی؟ یا شاید هم اعضای بدنت رو بفروشم؟
ماریا: ه....هی ......نههه خواهش میکنم ولم کن(گریه)
هیون وو: اووو چرا گریه میکنی؟ نکران نباش درد نداره فقط چند ساعت طول میکشه تو هم که هیچی حس نمیکنی و بعدش... پر میکشی میری هوا(خنده)
ماریا: خواهش میکنم هرچی بخوای بهت میدم فقط ولم کن(گریه شدید)
هیون وو: من هرچیزی که میخواستم رو الان جلومه و دارمش بچه بیاین شروع کنین
ادمین: که چند نفر اومدن سکت ماریا و ماریا شروع کرد به جیغ زدن بخاطر سرمای اون اتاق جونی براش نمونده بود و کل بدنش سرد بود انگار یه مرده متحرک بود
هیون وو: همین که میخواستن کار رو شروع کنن اون پلیس های احمق رسیدن و جیغ جیغ های اون دختر هم بیشتر
هیون: هی سریع باید بریم
ادمین: اونا همینکه میخواستن فرار کنن پلیس ها رسیدن و. اونا رو بازداشت کردن و هرکس هم طرف ماریا میرفت ماریا از ترس فقط جیغ میزد و گریه میکرد
ماریا: با سردرد شدیدی چشم هام رو باز کردم فکر کردم تو اتاقم هستم اما دیدم با همون لباس ها به یه صندلی بسته شدم و تو اتاقی هستم که انگار تو یخچالم خیلی سرد بود که در باز شد
هیون وو: به به پرنسس بالاخره بیدار شدن
ماریا: تو دیگه کی هستی(ترسیده)
هیون وو: من؟ بهتره از داداشت بپرسی که خوب الان پیشت نیست و فکر نکنم دیگه قرار باشه ببینیش(خندههه)
ماریا: با من چیکار داری؟(ترسیده)
هیون وو: امم برای سرگرمی؟ یا شاید هم اعضای بدنت رو بفروشم؟
ماریا: ه....هی ......نههه خواهش میکنم ولم کن(گریه)
هیون وو: اووو چرا گریه میکنی؟ نکران نباش درد نداره فقط چند ساعت طول میکشه تو هم که هیچی حس نمیکنی و بعدش... پر میکشی میری هوا(خنده)
ماریا: خواهش میکنم هرچی بخوای بهت میدم فقط ولم کن(گریه شدید)
هیون وو: من هرچیزی که میخواستم رو الان جلومه و دارمش بچه بیاین شروع کنین
ادمین: که چند نفر اومدن سکت ماریا و ماریا شروع کرد به جیغ زدن بخاطر سرمای اون اتاق جونی براش نمونده بود و کل بدنش سرد بود انگار یه مرده متحرک بود
هیون وو: همین که میخواستن کار رو شروع کنن اون پلیس های احمق رسیدن و جیغ جیغ های اون دختر هم بیشتر
هیون: هی سریع باید بریم
ادمین: اونا همینکه میخواستن فرار کنن پلیس ها رسیدن و. اونا رو بازداشت کردن و هرکس هم طرف ماریا میرفت ماریا از ترس فقط جیغ میزد و گریه میکرد
- ۲.۱k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط