پارت ۲
ویو ات
کای و مایا رفتن رو تختم دراز کشیدم گه در زدن
بیا تو
شتت کوکه که
_میشه یک دقیقه وقتتو بگیرم
آ.. آره معلومه
_ رفت رو تخت کنار ات نشست
_خب ات نظرت درمورد من چیه
یعنی چی وا
_یعنی میخوام باهام ازدواج کنی
چ..چی من..ن
_قبول میکنی
اهوم
_اشک شوق
داری اینارو جدی میگی(تعجب )
_ات رو روی تخت دراز کرد و بو..سش کرد
_حالا بنظرت واقعی میگم یا الکی
سری با خجالت کوک رو اونور حل داد رفت تو حال
م.ا: قبول کردی
چی رو
م.ا: چیزی که کوک بهت گفت
مامان (تعجب)
_معلومه خاله بهتره از این به بعد بهتون بگم مامان
این بدبخت کلن هنگ کرده
_مگه نه بیب
(گریه)
_ چی گفتم چرا گریه میکنی
کوک رو بغل کرد
کوک من خیلی هق وقته هق عاشقتم
_قربون بیب احساساتیم برم (روی موهای ات رو بوسید)
÷خب مبارکه
_مرسی برادر زن
÷ات باید مایا رو برام جور کنی یا من کوک رو برات جور کردم توهم مایا
چشم
کای و مایا رفتن رو تختم دراز کشیدم گه در زدن
بیا تو
شتت کوکه که
_میشه یک دقیقه وقتتو بگیرم
آ.. آره معلومه
_ رفت رو تخت کنار ات نشست
_خب ات نظرت درمورد من چیه
یعنی چی وا
_یعنی میخوام باهام ازدواج کنی
چ..چی من..ن
_قبول میکنی
اهوم
_اشک شوق
داری اینارو جدی میگی(تعجب )
_ات رو روی تخت دراز کرد و بو..سش کرد
_حالا بنظرت واقعی میگم یا الکی
سری با خجالت کوک رو اونور حل داد رفت تو حال
م.ا: قبول کردی
چی رو
م.ا: چیزی که کوک بهت گفت
مامان (تعجب)
_معلومه خاله بهتره از این به بعد بهتون بگم مامان
این بدبخت کلن هنگ کرده
_مگه نه بیب
(گریه)
_ چی گفتم چرا گریه میکنی
کوک رو بغل کرد
کوک من خیلی هق وقته هق عاشقتم
_قربون بیب احساساتیم برم (روی موهای ات رو بوسید)
÷خب مبارکه
_مرسی برادر زن
÷ات باید مایا رو برام جور کنی یا من کوک رو برات جور کردم توهم مایا
چشم
۱۰.۶k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.