🌕ماه من🌕
🌕ماه من🌕
پارت ۱۹
هانا: ازت میخوام که این برگه رو امضا کنی
ته: چی هست
هانا: این برگه رو میدم به نگهبان بهشتی و تورو به اون دنیا برمیگردونه دوباره متولد میشی
ته و کوک: چییی(تعجب )
کوک: دیوانه شدی نههه
ته: کوک اروم باش
ته: عمرن اونو امضا کنم
هانا: باشه
ویو کوک
نمیدونم اینجا چخبره ولی هانا به یک نفر زنگ زد گفت بیارینش یعنی ات در که باز شد منو ته برگشتیم اون ات بود زخمی خونی بود بیهوش شده بود
ته: اتتت
کوک: اتتت چکار میکنین عوضیا
دیدم که اون مرده یه اسلحه جلو ات نگر داشت
هانا: همون کافیه که حتی روحش هم از بین بره دیگه وجود نداشته باشع
ته: ات(گریه)
ته: باشه امضا میکنم برگه رو(در حالی که اشک هاشو داره پاک میکنه)
کوک: تهیونگ دیوانه شدیی؟
ته: میخوای چکار کنم وقتی که کسی که دوست دارم جلو چشمام داره پر پر میشه ها
کوک: انقدر دوستش داری من فکر..
ته:اون موقع اشتباه کردم من واقعن ات رو دوست دارم
کوک: 🙂
ته: مراقب ات من باش به تو میسپرمش
کوک:....
هانا: عجله کن
ته: کجارو باید امضا کنم
هانا: اینجا
داشتم امضا رو میزدم که
ویو ات
بعد از اون همه که با شلاق منو زدن دیگه هیچی حالی نشدمو سیاهی....صدا های تو گوشم بود گریه یکنفر چشمامو یواش باز کردم اول همجا برام تار بود بعد کم کم همچی واضع شد اون ته داره چکار میکنی حرفای که تو گوشم میپچیت رو یادم اومد چی نه جون حرف زدن نداشتم ولی بازور با صدای بلند گفتم
ات: اینکارو نکن ته(داد)
کوک: ات اتتت بیهوش اومدی عزیزم
ته: با چشمای اشکی زل زده بهش
ته: ات ح..حالت خوبه
هانا: ایشش اینو کم داشتیم زود باش تهیونگ بالا سرشو نگاه
تهیونگ بالا سرمو نگاه که کرد سری برگشت برگه امضا کرد نه نه بالا سرمو دیدم که یه تفنگ رو سرم گذاشتن عوضی اشغال سری پاشدمو تفنگ رو از دستش کشیدم روبه ته نشونه گرفتم
کوک: ات داری چکار میکنی(داد)
ته: ا..ات(صدای گرفته)
ات: عوضی بیشور من دوست دارم اون دنیا که ولم کردی میخوای اینجا هم ولم کنی بی معرفت(گریه )
رو همون برگه که رو میز بود نشونه گرفتم با تفنگ زدم روش
ات: سرشو انداخت پایین تفنگ از دستاش افتاد
ات: خیلی بیشور چطور میتونی منو تنها بزاری ها(گریه)
ته: ات من...
پارت ۱۹
هانا: ازت میخوام که این برگه رو امضا کنی
ته: چی هست
هانا: این برگه رو میدم به نگهبان بهشتی و تورو به اون دنیا برمیگردونه دوباره متولد میشی
ته و کوک: چییی(تعجب )
کوک: دیوانه شدی نههه
ته: کوک اروم باش
ته: عمرن اونو امضا کنم
هانا: باشه
ویو کوک
نمیدونم اینجا چخبره ولی هانا به یک نفر زنگ زد گفت بیارینش یعنی ات در که باز شد منو ته برگشتیم اون ات بود زخمی خونی بود بیهوش شده بود
ته: اتتت
کوک: اتتت چکار میکنین عوضیا
دیدم که اون مرده یه اسلحه جلو ات نگر داشت
هانا: همون کافیه که حتی روحش هم از بین بره دیگه وجود نداشته باشع
ته: ات(گریه)
ته: باشه امضا میکنم برگه رو(در حالی که اشک هاشو داره پاک میکنه)
کوک: تهیونگ دیوانه شدیی؟
ته: میخوای چکار کنم وقتی که کسی که دوست دارم جلو چشمام داره پر پر میشه ها
کوک: انقدر دوستش داری من فکر..
ته:اون موقع اشتباه کردم من واقعن ات رو دوست دارم
کوک: 🙂
ته: مراقب ات من باش به تو میسپرمش
کوک:....
هانا: عجله کن
ته: کجارو باید امضا کنم
هانا: اینجا
داشتم امضا رو میزدم که
ویو ات
بعد از اون همه که با شلاق منو زدن دیگه هیچی حالی نشدمو سیاهی....صدا های تو گوشم بود گریه یکنفر چشمامو یواش باز کردم اول همجا برام تار بود بعد کم کم همچی واضع شد اون ته داره چکار میکنی حرفای که تو گوشم میپچیت رو یادم اومد چی نه جون حرف زدن نداشتم ولی بازور با صدای بلند گفتم
ات: اینکارو نکن ته(داد)
کوک: ات اتتت بیهوش اومدی عزیزم
ته: با چشمای اشکی زل زده بهش
ته: ات ح..حالت خوبه
هانا: ایشش اینو کم داشتیم زود باش تهیونگ بالا سرشو نگاه
تهیونگ بالا سرمو نگاه که کرد سری برگشت برگه امضا کرد نه نه بالا سرمو دیدم که یه تفنگ رو سرم گذاشتن عوضی اشغال سری پاشدمو تفنگ رو از دستش کشیدم روبه ته نشونه گرفتم
کوک: ات داری چکار میکنی(داد)
ته: ا..ات(صدای گرفته)
ات: عوضی بیشور من دوست دارم اون دنیا که ولم کردی میخوای اینجا هم ولم کنی بی معرفت(گریه )
رو همون برگه که رو میز بود نشونه گرفتم با تفنگ زدم روش
ات: سرشو انداخت پایین تفنگ از دستاش افتاد
ات: خیلی بیشور چطور میتونی منو تنها بزاری ها(گریه)
ته: ات من...
۱۶.۵k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.