فیک تهیونگ پادشاه قلب
فیک تهیونگ پادشاه قلب
( پارت۲۲)
۱ هفته بعد
از زبان ات
امروز تهیونگ مرخص میشه رفتم دوش گرفتم اماده شدم بعد رفتم تهیونگ نشسته بود منتظرم بود براش لباس خریده بودم دادم پوشید رفتم کارای ترخیس شو انجام بدم اومدم کمکش کردم رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم خونه جدید لیاهم اونجا منتظر ما بود تهیونگ روی تخت من دراز کشیده بود دکتر گفته خیلی روی خودش فشار نیاره تا بخیه هاش پاره نشه فقط هم شب سوپ بخوره رفتم قهوه درست کردم نشسته بودم فکر میکردم لیا اومد زد روی شونم گفت داری به چی فکر میکنی گفتم تهیونگ دوباره برگشته این مثل خواب میمونه اما دل من خیلی شکسته نمی تونم لیا گفت اروم باش زمان نشون میده که تو میتونی یانه
شب ساعت ۹
از زبان ات
برای تهیونگ سوپ بردم بعد از اینکه سوپ خورد رفتم نزدیکش نشستم دکمه لباسش رو باز کردم گفت دوسم داری؟
ادامه دادم به حرفش اهمیت ندادم در ادامه گفت اگه
ذره ای بهم علاقه نداری فورا از زندگیت میزارم میرم
دکمه های لباسشو باز کردم و گفتم تو عادت داری
منو تنها بزاری چه فرقی میکنه تو به نظر من اهمیت
نمیدی گفت ات گفتم وایسا پانسمانشو باز
کردم با بتادین زخمشو شستم دستشومشت کردو
محکم فشار داد فکر کنم دردش گرفت لم کباب شد زخمشو پانسمان کردم دکمه لباسشو بستم تا خواستم برم دستمو گرفت وکشیدم افتادم روش لباشو به لبام
چسبوند و یه مک زد بلند شدم گفت تهیونگگگگگگ
من هنوز از دستت اعصبانیم
( پارت۲۲)
۱ هفته بعد
از زبان ات
امروز تهیونگ مرخص میشه رفتم دوش گرفتم اماده شدم بعد رفتم تهیونگ نشسته بود منتظرم بود براش لباس خریده بودم دادم پوشید رفتم کارای ترخیس شو انجام بدم اومدم کمکش کردم رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم خونه جدید لیاهم اونجا منتظر ما بود تهیونگ روی تخت من دراز کشیده بود دکتر گفته خیلی روی خودش فشار نیاره تا بخیه هاش پاره نشه فقط هم شب سوپ بخوره رفتم قهوه درست کردم نشسته بودم فکر میکردم لیا اومد زد روی شونم گفت داری به چی فکر میکنی گفتم تهیونگ دوباره برگشته این مثل خواب میمونه اما دل من خیلی شکسته نمی تونم لیا گفت اروم باش زمان نشون میده که تو میتونی یانه
شب ساعت ۹
از زبان ات
برای تهیونگ سوپ بردم بعد از اینکه سوپ خورد رفتم نزدیکش نشستم دکمه لباسش رو باز کردم گفت دوسم داری؟
ادامه دادم به حرفش اهمیت ندادم در ادامه گفت اگه
ذره ای بهم علاقه نداری فورا از زندگیت میزارم میرم
دکمه های لباسشو باز کردم و گفتم تو عادت داری
منو تنها بزاری چه فرقی میکنه تو به نظر من اهمیت
نمیدی گفت ات گفتم وایسا پانسمانشو باز
کردم با بتادین زخمشو شستم دستشومشت کردو
محکم فشار داد فکر کنم دردش گرفت لم کباب شد زخمشو پانسمان کردم دکمه لباسشو بستم تا خواستم برم دستمو گرفت وکشیدم افتادم روش لباشو به لبام
چسبوند و یه مک زد بلند شدم گفت تهیونگگگگگگ
من هنوز از دستت اعصبانیم
۴.۵k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.