فیک زندگی با ماکان ۲
فیک زندگی با ماکان ۲
پارت ۳
وسایلو آماده کردم تا هیچکس نبود حرکت کردم سمت اداره وارد ک شدم همه شروع کردن ب تبریک گفتن
سارا: رئیس چیزی شده تبریک چرا
رئیس:دارم باز نشسته میشم تو قراره جامو بگیری بعد عملیات فردا رئیس میشی مبارکه
سارا:من؟!
رئیس:اره ب کسی ک نگفتی پلیسی
سارا:نگفتم میتونم برم
رئیس: اره
احترام گذاشتمو از اتاق زدم بیرون تا خده صب با گروه عملیات روی نقشه تمرکز کردیم وقت عملیات رسید و آماده رفتن شدیم
رئیس:هادیان
سارا:بلع
رئیس: عملیات ب عده ی توعه
سارا:چشم
خاستیم راه بیوفتیم گوشیم زنگ خورد رهام بود
سارا:جانم
رهام:کی رفتی
سارا:دیشب
رهام:صب میکردی خداحافظی میکردیم
سارا:من باید برم کلی کار ریخته سرم بای
رهام:باش بای
سوار ماشین شدم سمت مکان مورده نظر حرکت کردیم
بعد عملیات
رئیس ب رهام زنگ زد و بهش خبر داد ک گلوله خوردم و برام تعریف کرد ک پلیسم و حتی از خونه زدن بیرون هم ی دستور بوده عملم ک تموم شد بهوش اومدم همه اشون اومدن پیشم عصبی بودن
رهام:اگ قطع نخاع میشدی چی (گریه)
سارا: خوبم
امیر: چرا نگفتی پلیسی
دوستی:خیلی بدی ینی بخاطر شغلت با ما دوست شدی (گریه)
سارا:یکی این زن و شوهر و آروم کنه
امیر:خدارو شکر خوبه الان مرخصت میکنیم راستی تبریک میگم مافوق شدنت
سارا:تو حرف نزن
السانا:چیکارش داری
سارا:پروو
السانا:ایش راستی امشب خاستگاریمه
سارا:خوبع
پارت ۳
وسایلو آماده کردم تا هیچکس نبود حرکت کردم سمت اداره وارد ک شدم همه شروع کردن ب تبریک گفتن
سارا: رئیس چیزی شده تبریک چرا
رئیس:دارم باز نشسته میشم تو قراره جامو بگیری بعد عملیات فردا رئیس میشی مبارکه
سارا:من؟!
رئیس:اره ب کسی ک نگفتی پلیسی
سارا:نگفتم میتونم برم
رئیس: اره
احترام گذاشتمو از اتاق زدم بیرون تا خده صب با گروه عملیات روی نقشه تمرکز کردیم وقت عملیات رسید و آماده رفتن شدیم
رئیس:هادیان
سارا:بلع
رئیس: عملیات ب عده ی توعه
سارا:چشم
خاستیم راه بیوفتیم گوشیم زنگ خورد رهام بود
سارا:جانم
رهام:کی رفتی
سارا:دیشب
رهام:صب میکردی خداحافظی میکردیم
سارا:من باید برم کلی کار ریخته سرم بای
رهام:باش بای
سوار ماشین شدم سمت مکان مورده نظر حرکت کردیم
بعد عملیات
رئیس ب رهام زنگ زد و بهش خبر داد ک گلوله خوردم و برام تعریف کرد ک پلیسم و حتی از خونه زدن بیرون هم ی دستور بوده عملم ک تموم شد بهوش اومدم همه اشون اومدن پیشم عصبی بودن
رهام:اگ قطع نخاع میشدی چی (گریه)
سارا: خوبم
امیر: چرا نگفتی پلیسی
دوستی:خیلی بدی ینی بخاطر شغلت با ما دوست شدی (گریه)
سارا:یکی این زن و شوهر و آروم کنه
امیر:خدارو شکر خوبه الان مرخصت میکنیم راستی تبریک میگم مافوق شدنت
سارا:تو حرف نزن
السانا:چیکارش داری
سارا:پروو
السانا:ایش راستی امشب خاستگاریمه
سارا:خوبع
۳.۳k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.