عشق سیاه و سفیدp44
عشق سیاه و سفیدp44
پیاده شدیم ....
سونگ مین:وای قیافه هاتون خلی باحال بود وقتی ترسیدین بیاین اینم عکستون نگید که نترسدیم(با خنده)واییی دلم درد گرفت از بس خندیدم بهتون حالا باید در اختیار من باشید
جیهوپ:اوم راستش اره یکم ترسیدم (با خنده )
جونگ کوک:قبول ترسیدم خب حالا هرچی میخای بگو تا انجام بدم
سونگ مین:از اونجایی که میدونم از سگ میترسی باید برام سگ بخری
جونگ کوک:یاااا بیب تو میدونی من از سگ ها خوشم نمیاد
سونگ مین:مگه نشد هرچی من بگم،جیهوپ هم باید یه سنجاب بگیره
جیهوپ:سونگ مین میخای برم تو جنگ برات بگیرم،اخه من الان سنجاب از کجام بیارم
سونگ مین:من نمیدونم دیگه برید بخرید و بیاید من میرم اونحا بشینم ببینم چه کار میکنید
رفتن و بعد از چند دقیقه برگشتن و جدی جدی گرفته بودن سگ و سنجاب
سونگ مین:پشمام،گرفتین ولی من منظورم عروسکش بود
جیهوپ:ولت؟سونگ مین ما سه ساعت داشتیم مغازه هارا میگشتیم برای تو ...
جونگ کوک:یااااا بیب این چه کاری بود حالا میخای اینارا چه کار کنی
سونگ مین:باورم نمیشه ،ای من بگردم دور این هاپو خوشگلم بیا ببینم ،خب اشکالی نداره از اونجایی که جیهوپ علاقه خاصی به سنجاب داره ببرش خونت
جیهوپ:ولی من نمیتونم ازش مراقبت کنم
سونگ مین:هی ،اگه این چیزیش شد بدون میکشمت ،هر کاری سر این بکنی انگار سر من میکنی مواظب باش باهاش بد رفتاری نکنی
جیهوپ:چشم
دیگه برگشتیم خونه و سگ رو بردم تو اتاقم و خودم رفتم اتاق جونگ کوک خابیدم ..
صبخ شده بود بلند شدم و ابی به صورتم زدم و رفتم پایین دیدم جونگ کوک نبود ،گوشیمو چک کردم و دیدم یه مسیج رو گوشیمه
عشق بی پایان(جونگ کوک):سلام عروسکم من اومدم پیش بچه ها برای موسیقی کار داشتم ببخشید بیب شب میام دنبالت بریم بیرون قول میدم نارراحت نشو زود برمیگردم
یکم ناراحت شدم به خاطر اینکه بهم نگفته بود ولی خب با خودم گفتم کار داشته ...
شب شد جونگ کوک اومد داشتم فیلم ترسناک نگاه میکردم تنهایی...
جونگ کوک:واییی یا پنشتن
سونگ مین:یاااا(با خنده)دوباره که ترسیدی بیا خاموشش کردم ،مگه قرار نشد زود بیای بریم بیرون
جونگ کوک:معذرت میخام طول کشید باید رقص هم تمیرین میکردم یادم نبود ،خب بیا بشینیم حرف بزنیم
سونگ مین:باشه بیا
جونگ کوک:خب ،راستی اون روز که رفتی و جیهوپ رو نجات دادی مگه توهم بلدی
سونگ مین:اونقدرا ن ولی چون یه مدت پرستار بودم حتی وقتی باهات بودم ولی بهت نگفته بودم بلد هسم یه چیزایی
جونگ کوک:خب خانم دکتر،اخ قلبم سونگ مین،قلبم وایی
سونگ مین:جونگ کوک،جونگ کوک چی شدی ،قلبت چرا درد گرفت وایسا اومدم
رفتم بالا و دستگاه فشار رو اوردم و فشارش رو گرفتم و ضربان قلبش هم خوب بود
سونگ مین:یا ،وایسا ببینم تو که هیچیت نی
پیاده شدیم ....
سونگ مین:وای قیافه هاتون خلی باحال بود وقتی ترسیدین بیاین اینم عکستون نگید که نترسدیم(با خنده)واییی دلم درد گرفت از بس خندیدم بهتون حالا باید در اختیار من باشید
جیهوپ:اوم راستش اره یکم ترسیدم (با خنده )
جونگ کوک:قبول ترسیدم خب حالا هرچی میخای بگو تا انجام بدم
سونگ مین:از اونجایی که میدونم از سگ میترسی باید برام سگ بخری
جونگ کوک:یاااا بیب تو میدونی من از سگ ها خوشم نمیاد
سونگ مین:مگه نشد هرچی من بگم،جیهوپ هم باید یه سنجاب بگیره
جیهوپ:سونگ مین میخای برم تو جنگ برات بگیرم،اخه من الان سنجاب از کجام بیارم
سونگ مین:من نمیدونم دیگه برید بخرید و بیاید من میرم اونحا بشینم ببینم چه کار میکنید
رفتن و بعد از چند دقیقه برگشتن و جدی جدی گرفته بودن سگ و سنجاب
سونگ مین:پشمام،گرفتین ولی من منظورم عروسکش بود
جیهوپ:ولت؟سونگ مین ما سه ساعت داشتیم مغازه هارا میگشتیم برای تو ...
جونگ کوک:یااااا بیب این چه کاری بود حالا میخای اینارا چه کار کنی
سونگ مین:باورم نمیشه ،ای من بگردم دور این هاپو خوشگلم بیا ببینم ،خب اشکالی نداره از اونجایی که جیهوپ علاقه خاصی به سنجاب داره ببرش خونت
جیهوپ:ولی من نمیتونم ازش مراقبت کنم
سونگ مین:هی ،اگه این چیزیش شد بدون میکشمت ،هر کاری سر این بکنی انگار سر من میکنی مواظب باش باهاش بد رفتاری نکنی
جیهوپ:چشم
دیگه برگشتیم خونه و سگ رو بردم تو اتاقم و خودم رفتم اتاق جونگ کوک خابیدم ..
صبخ شده بود بلند شدم و ابی به صورتم زدم و رفتم پایین دیدم جونگ کوک نبود ،گوشیمو چک کردم و دیدم یه مسیج رو گوشیمه
عشق بی پایان(جونگ کوک):سلام عروسکم من اومدم پیش بچه ها برای موسیقی کار داشتم ببخشید بیب شب میام دنبالت بریم بیرون قول میدم نارراحت نشو زود برمیگردم
یکم ناراحت شدم به خاطر اینکه بهم نگفته بود ولی خب با خودم گفتم کار داشته ...
شب شد جونگ کوک اومد داشتم فیلم ترسناک نگاه میکردم تنهایی...
جونگ کوک:واییی یا پنشتن
سونگ مین:یاااا(با خنده)دوباره که ترسیدی بیا خاموشش کردم ،مگه قرار نشد زود بیای بریم بیرون
جونگ کوک:معذرت میخام طول کشید باید رقص هم تمیرین میکردم یادم نبود ،خب بیا بشینیم حرف بزنیم
سونگ مین:باشه بیا
جونگ کوک:خب ،راستی اون روز که رفتی و جیهوپ رو نجات دادی مگه توهم بلدی
سونگ مین:اونقدرا ن ولی چون یه مدت پرستار بودم حتی وقتی باهات بودم ولی بهت نگفته بودم بلد هسم یه چیزایی
جونگ کوک:خب خانم دکتر،اخ قلبم سونگ مین،قلبم وایی
سونگ مین:جونگ کوک،جونگ کوک چی شدی ،قلبت چرا درد گرفت وایسا اومدم
رفتم بالا و دستگاه فشار رو اوردم و فشارش رو گرفتم و ضربان قلبش هم خوب بود
سونگ مین:یا ،وایسا ببینم تو که هیچیت نی
۵۷.۸k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.