عشق سیاه و سفیدp45
عشق سیاه و سفیدp45
جونگ کوک:قلبم درد گرفت چون با زیباییت بهم شوک وارد کردی
سونگ مین:ایش،از دست تو جونگ کوک ترسیدم
جونگ کوک:الهی مت بگروم دورت نترس ..... بشینیم فیلم عاشقانه ببینیم
سونگ مین:باشه
تلوزیون رو روشن کردم و یه فلیم عاشقانه گذاشتم و فیلم صحنه دار شد دیدم جونگ کوک سرشو اورد جلو و هی نزدیکم میشد و من میرفتم عقب تر
سونگ مین:هی جونگ کوک ن عزیزم
سرشو اورد جلو و لبامو بوسید
(هفته ی بعد )
صبح بلند شدم و یه لباس سفید تا بالای ناف و یه دامن مشکی کوتا و چکمه مشکی تا زانو پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم
جونگ کوک:اومدی عزیزم خب بریم
سونگ مین:من استرس دارم حونگ کوک عملم نزدیکه (چند تا قطره اشک چکید روی گونم)
جونگ کوک:نار قشنگم هیچی نمیشه اینم به خوبی و خوشی تموم میشه ،راستی بارنی (سگ)رو گذاشتیش داخل جاش
سونگ مین:اره برای پسرم غذاهم گذاشتم
راه افتادیم به سمت بیمارستان پیاده شدم و پاهام میلرزید و نمیتونستم تعادل داشته باشم جونگ کوک زیر بغلمو گرفت و کمکم کرد
رفتیم داخل گفت برید سی تی اسکن
جواب ازمایش رو نشون دکار دادیم و گفت
دکتر:خب شما ۴ روز دیگه اماده شید برای عمل
جونگ کوک:۴ روز دیگه زود نیست
دکتر :ن اقای مهترم دیر هم شده
سونگ مین :چشم
از اتاق اومدم بیرون خو به خود اشک هام سرازیر میشد
جونگ کوک:هی بیب تو که دوباره داری گریه میکنی اینجوری نکن با خودت ....
سونگ مین:جونگ کوک بهتره به بپه ها چیزی نگیم تا شب قبل از عمل باشه
جونگ کوک:باشه عزیزم بیا بریم ببرمت یه جایی که حالت خوب بشه
سونگ مین:باشه
رفتیم و بعد از ۴۰ دقیقه رسیدیم به ساحل کنار دریا
سونگ مین:چه ارامش خوبی داره
جونگ کوک:وقتی با تو باشم دیگه کاملم
سونگ مین:جونگ کوک
جونگ کوک:جانم
سونگ مین:فک کنم باید به مامانم بگم چون دیر شده
جونگ کوک:منم موافقم اما ....اگه حالش بد بشه چی
سونگ مین:نمیتونم بهش دروغ بگم،بیا بریم خونش و بهش بگیم شب
جونگ کوک:باشه موافقم
(شب)
خب اینم خونه مامانم اینا ،هنوزم مثل قدیما گل داره و درخت بابام خیلی از این گل و گیاه خوشش نمیومد
در زدیم و رفتیم داخل
مامان:سلام دخترک نازم ،به به اقا دوماد یه سری به ما زدن اخرش
جونگ کوک:سلام مامان
مامان:ای مامان دورتون بگرده وقتی میبینم انقدر باهم خوبید هزار مرتبه خداروشکر میکنم
جونگ کوک:ممنون
سونگ مین:مامان میخام یه چیزی بهت بگم و باید قول بدی حالت بد نشه و نزنی زیر گریه باشه
مامان:مگه چیه مامان،نکنه جیهون چیزیش شده ها
سونگ مین:ن مامان اون که خوبه مگه الان مدرسه نیست
مامان:عا چرا اره مدرسه هستش ،پس چیه بگو
سونگ مین:خب بدون مثدگه شروع میکنم و میرم سر اصل مطلب ،مامان من ....من تومور دارم
مامان:سو...سونگ مین،چی میگی مادر ، شوخی نکن با من
جونگ کوک:قلبم درد گرفت چون با زیباییت بهم شوک وارد کردی
سونگ مین:ایش،از دست تو جونگ کوک ترسیدم
جونگ کوک:الهی مت بگروم دورت نترس ..... بشینیم فیلم عاشقانه ببینیم
سونگ مین:باشه
تلوزیون رو روشن کردم و یه فلیم عاشقانه گذاشتم و فیلم صحنه دار شد دیدم جونگ کوک سرشو اورد جلو و هی نزدیکم میشد و من میرفتم عقب تر
سونگ مین:هی جونگ کوک ن عزیزم
سرشو اورد جلو و لبامو بوسید
(هفته ی بعد )
صبح بلند شدم و یه لباس سفید تا بالای ناف و یه دامن مشکی کوتا و چکمه مشکی تا زانو پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم
جونگ کوک:اومدی عزیزم خب بریم
سونگ مین:من استرس دارم حونگ کوک عملم نزدیکه (چند تا قطره اشک چکید روی گونم)
جونگ کوک:نار قشنگم هیچی نمیشه اینم به خوبی و خوشی تموم میشه ،راستی بارنی (سگ)رو گذاشتیش داخل جاش
سونگ مین:اره برای پسرم غذاهم گذاشتم
راه افتادیم به سمت بیمارستان پیاده شدم و پاهام میلرزید و نمیتونستم تعادل داشته باشم جونگ کوک زیر بغلمو گرفت و کمکم کرد
رفتیم داخل گفت برید سی تی اسکن
جواب ازمایش رو نشون دکار دادیم و گفت
دکتر:خب شما ۴ روز دیگه اماده شید برای عمل
جونگ کوک:۴ روز دیگه زود نیست
دکتر :ن اقای مهترم دیر هم شده
سونگ مین :چشم
از اتاق اومدم بیرون خو به خود اشک هام سرازیر میشد
جونگ کوک:هی بیب تو که دوباره داری گریه میکنی اینجوری نکن با خودت ....
سونگ مین:جونگ کوک بهتره به بپه ها چیزی نگیم تا شب قبل از عمل باشه
جونگ کوک:باشه عزیزم بیا بریم ببرمت یه جایی که حالت خوب بشه
سونگ مین:باشه
رفتیم و بعد از ۴۰ دقیقه رسیدیم به ساحل کنار دریا
سونگ مین:چه ارامش خوبی داره
جونگ کوک:وقتی با تو باشم دیگه کاملم
سونگ مین:جونگ کوک
جونگ کوک:جانم
سونگ مین:فک کنم باید به مامانم بگم چون دیر شده
جونگ کوک:منم موافقم اما ....اگه حالش بد بشه چی
سونگ مین:نمیتونم بهش دروغ بگم،بیا بریم خونش و بهش بگیم شب
جونگ کوک:باشه موافقم
(شب)
خب اینم خونه مامانم اینا ،هنوزم مثل قدیما گل داره و درخت بابام خیلی از این گل و گیاه خوشش نمیومد
در زدیم و رفتیم داخل
مامان:سلام دخترک نازم ،به به اقا دوماد یه سری به ما زدن اخرش
جونگ کوک:سلام مامان
مامان:ای مامان دورتون بگرده وقتی میبینم انقدر باهم خوبید هزار مرتبه خداروشکر میکنم
جونگ کوک:ممنون
سونگ مین:مامان میخام یه چیزی بهت بگم و باید قول بدی حالت بد نشه و نزنی زیر گریه باشه
مامان:مگه چیه مامان،نکنه جیهون چیزیش شده ها
سونگ مین:ن مامان اون که خوبه مگه الان مدرسه نیست
مامان:عا چرا اره مدرسه هستش ،پس چیه بگو
سونگ مین:خب بدون مثدگه شروع میکنم و میرم سر اصل مطلب ،مامان من ....من تومور دارم
مامان:سو...سونگ مین،چی میگی مادر ، شوخی نکن با من
۶۲.۱k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.