تداعی شیرین.همیشه با دوستان دور هم جمع میشدیم و بساط بزن
#تداعی شیرین.همیشه با دوستان دور هم جمع میشدیم و بساط بزن و بکوبمان به راه بود .امشب به خانه همسایه دعوت شده بودیم .با دوستام فکر کردیم که حتما همسایه از بزن و بکوبهای ما خوشش آمده برای همین دعوتمان کرده ،شب وقتی همسایه در را باز کرد ناگهان خشکمان زد . ای داد و بیداد ملا محمد تقی مجلسی اینجا چه می کند. مشغول نقشه کشیدن بودیم که چطور از دستش راحت شویم. به همین خاطر بی مقدمه از ملا پرسیدم: «حضرت آیت الله !راهی که شما در زندگی پیش گرفته اید بهتر است یا راه ما؟» آقا ملا تقی بدون قصد موعظه، آرام گفت: « به نظر من بهتر است هر کدام بگوییم که چه راهی داریم ،بعد قضاوت کنیم.»
@molaghatekhoda
احساس خجالت آزارم میداد با خودم گفتم بد میشود اگه بگم:«راه ما همیشه این است که خوش هستیم و هر کار دلمان بخواهد انجام میدهیم» برای همین بجاش گفتم:« ما وقتی نمک کسی را بخوریم به او #خیانت نمی کنیم» ملا تقی گفت : «اما این را قبول ندارم» ملا با مهربانی در حالی که نور عجیبی در چشمانش می درخشید گفت:« شما تا به حال #نمک خدا را خورده اید» با شنیدن این حرف #دیوانه شدم بعد از چند روز پریشانی پیش ملا رفتم و از ایشون خواستم حلال و حرام را به من یاد دهد .صبح بود و گنجشکها دعا میکردند.... #مران یا رب ز درگاهت تو ما را پناه آورده سویت بی پناهی🍀 🌺 🍀
کتاب گریه ها و یاکریم ها از سید سعید هاشمی
@molaghatekhoda
احساس خجالت آزارم میداد با خودم گفتم بد میشود اگه بگم:«راه ما همیشه این است که خوش هستیم و هر کار دلمان بخواهد انجام میدهیم» برای همین بجاش گفتم:« ما وقتی نمک کسی را بخوریم به او #خیانت نمی کنیم» ملا تقی گفت : «اما این را قبول ندارم» ملا با مهربانی در حالی که نور عجیبی در چشمانش می درخشید گفت:« شما تا به حال #نمک خدا را خورده اید» با شنیدن این حرف #دیوانه شدم بعد از چند روز پریشانی پیش ملا رفتم و از ایشون خواستم حلال و حرام را به من یاد دهد .صبح بود و گنجشکها دعا میکردند.... #مران یا رب ز درگاهت تو ما را پناه آورده سویت بی پناهی🍀 🌺 🍀
کتاب گریه ها و یاکریم ها از سید سعید هاشمی
۲.۷k
۱۴ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.