𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑃𝐴𝑅𝑇: 105
____
-ویو تهیونگ-
-خواب-
هایون بی هوش روی زمین افتاده بود و اطرافشو خون احاطه کرده بود هرچقدر میدوییدم بهش نمیرسیدم….اشکام زمان و تنگ میکرد دیدم تار و تار تر میشد….لحظه ای
ات و کوک و دیدم،….
دستای ات بروی گردنش
بخارایی حاصل از نفسای گرم کوک روی فیس ات میشست…
میخواستم صداشون کنم ولی صدایی از حنجره ام خارج نمیشد….
فریاد های بیصدا
با صدای خنده های ات دیدم تار تر و تار تر میشد
لحظه ای درحال غرق شدن در احساساتم شدم
اونقد بی عرضه بودم که هیچ وقت بهش اعتراف نکردم با احساس سردی و خفگی با قدرت عجیبی چشام دوباره باز شدن
-پایان-زمان حال-
* Girl :چقد میخوایی بخوابی وقت نداریم مسترکیم!
بیارینش”فریاد”
با چکیدن آب از موهام چشامو فشردم تا دیدم واضح تر بشه…
هایون بود با فشار به سمتش رفتم ولی زنجیر های بسته شدن با ستون آهنی اجازه ای برای رسیدن به تک ستاره آسمون تیرم نداد،…
هایون:ته….تهیون….هیونگ”گریه”
تهیونگ:لطفا التماست میکنم بزار بره بجاش منو شکنجه بده
-ویو هایون-
با چاقوی بزرگی به سمتم قدم بر میداشت
تهیونگ با فریادایی که میکشید باعث میشد بیشتر ناامید و ترسیده تر به نظر بیام…
روی ذانو نشستو با دستی از پشت گردنم تا بالای زاویه فک-زیر گونه ام- خراشی انداخت..
با تمام وجودم جیغ میزدم
ب وضوح فرو ریختن قطره های خون و حس میکردم…
Girl: خب خب اینجا چی داریم؟
ی دختر بچه ترسیده….
-عکسی از جیبش دراورد-
کیم هایون این عکس چقدر روی تخریبی احساساتت نسبت به دوسپسرت تاثیر داره؟
به عکس زل زدم اون….اون مرده بود!
از ترس چشمام قفل چشمای از جنس نفرت و خنده فرد روبه روم شدم…قدرت حرف زدنمو از دست داده بودم
Girl:برادرت میخواد به خاطر جئون کوک تورم قربانی کنه!!!
-لبخندی زد و ادامه داد:قبل از مرگت وصیت کن!!!
-اسلحه ای به سمت هایون نشونه رفته-
-هایون پلکاشو به هم رسوند که باعث ریختن آخرین قطره اشکش شد.
هایون: تهیونگ….لطفا تو یکی زنده بمون!!
“تکه ای از آهنگ یونگی و کوک_اسلاید دوم”
𝑃𝐴𝑅𝑇: 105
____
-ویو تهیونگ-
-خواب-
هایون بی هوش روی زمین افتاده بود و اطرافشو خون احاطه کرده بود هرچقدر میدوییدم بهش نمیرسیدم….اشکام زمان و تنگ میکرد دیدم تار و تار تر میشد….لحظه ای
ات و کوک و دیدم،….
دستای ات بروی گردنش
بخارایی حاصل از نفسای گرم کوک روی فیس ات میشست…
میخواستم صداشون کنم ولی صدایی از حنجره ام خارج نمیشد….
فریاد های بیصدا
با صدای خنده های ات دیدم تار تر و تار تر میشد
لحظه ای درحال غرق شدن در احساساتم شدم
اونقد بی عرضه بودم که هیچ وقت بهش اعتراف نکردم با احساس سردی و خفگی با قدرت عجیبی چشام دوباره باز شدن
-پایان-زمان حال-
* Girl :چقد میخوایی بخوابی وقت نداریم مسترکیم!
بیارینش”فریاد”
با چکیدن آب از موهام چشامو فشردم تا دیدم واضح تر بشه…
هایون بود با فشار به سمتش رفتم ولی زنجیر های بسته شدن با ستون آهنی اجازه ای برای رسیدن به تک ستاره آسمون تیرم نداد،…
هایون:ته….تهیون….هیونگ”گریه”
تهیونگ:لطفا التماست میکنم بزار بره بجاش منو شکنجه بده
-ویو هایون-
با چاقوی بزرگی به سمتم قدم بر میداشت
تهیونگ با فریادایی که میکشید باعث میشد بیشتر ناامید و ترسیده تر به نظر بیام…
روی ذانو نشستو با دستی از پشت گردنم تا بالای زاویه فک-زیر گونه ام- خراشی انداخت..
با تمام وجودم جیغ میزدم
ب وضوح فرو ریختن قطره های خون و حس میکردم…
Girl: خب خب اینجا چی داریم؟
ی دختر بچه ترسیده….
-عکسی از جیبش دراورد-
کیم هایون این عکس چقدر روی تخریبی احساساتت نسبت به دوسپسرت تاثیر داره؟
به عکس زل زدم اون….اون مرده بود!
از ترس چشمام قفل چشمای از جنس نفرت و خنده فرد روبه روم شدم…قدرت حرف زدنمو از دست داده بودم
Girl:برادرت میخواد به خاطر جئون کوک تورم قربانی کنه!!!
-لبخندی زد و ادامه داد:قبل از مرگت وصیت کن!!!
-اسلحه ای به سمت هایون نشونه رفته-
-هایون پلکاشو به هم رسوند که باعث ریختن آخرین قطره اشکش شد.
هایون: تهیونگ….لطفا تو یکی زنده بمون!!
“تکه ای از آهنگ یونگی و کوک_اسلاید دوم”
۵.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.