Part

Part:67

در اثر دووید امیلی، موهایی به رنگ سیاهی شبش در هوا پخش بود. کیف کوله رو پشتش گذاشت و سرعتش رو حتی از قبل بیشتر کرد.

باد صورتش رو نوازش نمی‌کرد، بلکه با سیلی های آرومی که به گونه دختر میزد، باعث سرخ شدنشون می‌شد.
اما کی بود که اهمیت بده^^

تهیونگ با بُهت به امیلی خیره شده بود، هر چیزی ازش ذهنش می‌گذشت، غیر از کار اصلی که دختر دونده میخواست انجام بده.

مثلاً یکی‌ از اون فرضیات میتونست این باشه که امیلی میخواد زودتر به آخر اسکله برسه، یعنی نزدیک ترین فاصله با کشتی و جمله"دوستت دارم" رو بلند داد بزنه.
البته بازم میگم این چیزی بود که تهیونگ داشت بهش فکر می‌کرد.

امیلی که خیلی به کشتی نزدیک شده بود، با یک حرکت شُکه کننده، بلند ترین پَرِشی که می‌تونست رو انجام داد.

این چشم های به اندازه‌ گردو شده‌ی تمام افراد اونجا بود که امیلی رو هدف خودشون قرار داده بودند.

تهیونگ که اون بالا هُل کرده بود و دستش به هیچ جایی بند نبود فقط باید دست به دامن خدا، یا شاید حضرت مسیح می‌شد تا امیلی سالم فرود بیاد.

امیلی که خودش قلبش تو دهنش حضور داشت و با ما هم یک احوالپرسی انجام می‌داد، بین زمین آسمون قرار داشت.

اگر منتظر آخرش هستید باید بگم امیلی دستاش رو میله های آهنی کشتی می‌رسونه، و خدا رو شکر میکرد که الان بین کوسه ها تو آب معلق نبود.

تهیونگ که مثل تمام افراد کُپ کرده بود، سریع‌تر به خودش اومد و به کمک امیلی شتافت.

دختر یک لبخند احمقانه که تا بناگوشش باز بود روی صورتش داشت و به تهیونگ سلام میکرد.

از این طرف ویولت که تا قبل از رسیدن پای امیلی به اون کشتی تقریبا چند باری روحش از بدنش جدا شده بود، اسم امیلی رو بسیار بسیار بلند صدا کرد.

و امیلی که با خوشحالی با همه مردم دست تکون می‌داد.
------------------------
#Mediterraneantreasure
#bts
#taehyung
#fanfiction
دیدگاه ها (۰)

#mywords-----------------آذرخشی که تمام آسمان رو روشن می‌کنه...

Part:68همینطور که نیش امیلی تا بناگوشش باز بود تهیونگ مثل قط...

Part:66تهیونگ تک خنده نسبتا بلدی کرد، همه از اتفاقی که تا چن...

Part:65امیلی مطیع ذهنش، کاری رو که بهش دستور می‌داد انجام دا...

black flower(p,255)

black flower(p,268)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط