fake taehyung
fake taehyung
part*12
لحظه خیلی قشنگی بود
محکم بغلم کرد و صدای نفس هاشو حس میکردم که عطر موهامو بو میکرد
با صدای خسته و خماری گفت:
میشه فقط چن دقیقه تو بغلت حبس بشم
ا/ت: اوهوم
و تو بغل هم حبس شدیم
بعد ۱۰ دقیقه دیگه فهمیدم که تهیونگ آروم تو اغوشم خوابش برده
تا اونجایی ک میتونستم آروم رو صندلی خوابوندمش و پتو رو روش کشیدم و خودم رو صندلی روبه رویی نشستم
صدای اتیش اجاق آروم میومد و بارون بیرون نم نم میبارید
شروع به زل زدن بهش کردم عمیق خوابیده بود و خیلی خسته بود
چشمای بسته شده و کشیده اش میتونست خاص ترین چشم ها باشه
لب های پف کرده و آلبالویی ش حواسمو میپروند
تهیونگ
چشمامو باز کردم و صبح شده بود.نگاهی به روبه روم کردم و ا/ت رو صندلی خوابیده بود ولی پتو روش نبود
بلند شدم و پتو خودمو روش کشیدم
زغال های اجاق رو تکون دادم و ذوب شده بودن هوا سرد بود و باید چوب تازه برای سوزوندن می آوردم.
رفتم بیرون بارون بند اومده بود اما بوی بارون هنوزم میومد
ا/ت
چشمامو آروم باز کردم..انگار شب حواسم پرت شده و موقع زل زدن ب تهیونگ خوابم برده
اطراف رو نگا کردم کسی نبود و یه لحظه ترس برم داشت و زود بلند شدم:
ا/ت: تهیونگ کجایی
کسی نبود و بدو بدو رفتم بیرون
تا حالا جنگل نرفته بودم و داشتم میلرزیدم ولی درو کمی باز گذاشتم و جلوتر رفتم و داد زدم:
تهیونگ کجایی تهیونگ
کاملا ترس ورم داشت و داشتم سکته میکردم نکنه چیزی شده
چند متری رفتم و دیدم صدایی میاد
شنیده بودم تو جنگل ها گرگ و خرس زیاده.
ای وای یا خدا..این چیه
یهو صدا بیشتر شد و از ترس دستامو رو چشام گذاشتم و چشامو بستم
کمی گذشت و چشامو وا کردم و دیدم تهیونگ جلوم وایساده و داره زل زل نگام میکنه
که یهو یه چیز ترش و شیرینی دهنم گذاشت
ا/ت: عه این چیه
طعمش کردم و تمشک بود تهیونگ داشت همینجوری تماشام میکرد
ا/ت: چیه چرا اونجوری نگا میکنی
تهیونگ: دارم آروم مزه کردنتو میبینم.
یهو حالت جدی گرفتم :
ا/تاصلا کجا بودی وقتی دیدم کسی نیس داشتم سکته میکردم
لبخندی زد :
تهیونگ: وای دختر رسما بهم عادت کردیا
ا/ت: من نخیر
انگاری خوشحال بود و اولین بار بود اونجوری میدیدمش با اینکه متهم قتل یک نفر شده بود اما اهمیت نمیداد و خوشحال بود
با دیدن خوشحالیش منم حس خوبی داشتم
part*12
لحظه خیلی قشنگی بود
محکم بغلم کرد و صدای نفس هاشو حس میکردم که عطر موهامو بو میکرد
با صدای خسته و خماری گفت:
میشه فقط چن دقیقه تو بغلت حبس بشم
ا/ت: اوهوم
و تو بغل هم حبس شدیم
بعد ۱۰ دقیقه دیگه فهمیدم که تهیونگ آروم تو اغوشم خوابش برده
تا اونجایی ک میتونستم آروم رو صندلی خوابوندمش و پتو رو روش کشیدم و خودم رو صندلی روبه رویی نشستم
صدای اتیش اجاق آروم میومد و بارون بیرون نم نم میبارید
شروع به زل زدن بهش کردم عمیق خوابیده بود و خیلی خسته بود
چشمای بسته شده و کشیده اش میتونست خاص ترین چشم ها باشه
لب های پف کرده و آلبالویی ش حواسمو میپروند
تهیونگ
چشمامو باز کردم و صبح شده بود.نگاهی به روبه روم کردم و ا/ت رو صندلی خوابیده بود ولی پتو روش نبود
بلند شدم و پتو خودمو روش کشیدم
زغال های اجاق رو تکون دادم و ذوب شده بودن هوا سرد بود و باید چوب تازه برای سوزوندن می آوردم.
رفتم بیرون بارون بند اومده بود اما بوی بارون هنوزم میومد
ا/ت
چشمامو آروم باز کردم..انگار شب حواسم پرت شده و موقع زل زدن ب تهیونگ خوابم برده
اطراف رو نگا کردم کسی نبود و یه لحظه ترس برم داشت و زود بلند شدم:
ا/ت: تهیونگ کجایی
کسی نبود و بدو بدو رفتم بیرون
تا حالا جنگل نرفته بودم و داشتم میلرزیدم ولی درو کمی باز گذاشتم و جلوتر رفتم و داد زدم:
تهیونگ کجایی تهیونگ
کاملا ترس ورم داشت و داشتم سکته میکردم نکنه چیزی شده
چند متری رفتم و دیدم صدایی میاد
شنیده بودم تو جنگل ها گرگ و خرس زیاده.
ای وای یا خدا..این چیه
یهو صدا بیشتر شد و از ترس دستامو رو چشام گذاشتم و چشامو بستم
کمی گذشت و چشامو وا کردم و دیدم تهیونگ جلوم وایساده و داره زل زل نگام میکنه
که یهو یه چیز ترش و شیرینی دهنم گذاشت
ا/ت: عه این چیه
طعمش کردم و تمشک بود تهیونگ داشت همینجوری تماشام میکرد
ا/ت: چیه چرا اونجوری نگا میکنی
تهیونگ: دارم آروم مزه کردنتو میبینم.
یهو حالت جدی گرفتم :
ا/تاصلا کجا بودی وقتی دیدم کسی نیس داشتم سکته میکردم
لبخندی زد :
تهیونگ: وای دختر رسما بهم عادت کردیا
ا/ت: من نخیر
انگاری خوشحال بود و اولین بار بود اونجوری میدیدمش با اینکه متهم قتل یک نفر شده بود اما اهمیت نمیداد و خوشحال بود
با دیدن خوشحالیش منم حس خوبی داشتم
۱۳.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.