fake taehyung
fake taehyung
part*13
نمیخواستم لحظه خوبشو خراب کنم اما باید مطمئن میشدم
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: بله تمشکی
ا/ت: چیزه الان چی میشه برادر برادرت منظورمه
یهو وایساد و مکثی کرد :
تهیونگ: لازم نیست نگران باشی..لیا حلش میکنه.
ا/ت: ینی الان کسی زندان نمیره
لبخندی زد و برگشت نگام کرد :
تهیونگ: میخوای برم زندان
یه لحظه از حرفش شک شدم و بدون فاصله زبونمو چرخوندم:
ا/ت: نه خب من همچین چیزی نگفتم
از ته دل خندید و ادامه داد:
تهیونگ: پس وقتی بدون من نمیتونی چیزی نگو
ا/ت: چی من بدون تو نمیتونم شوخی قشنگی بود
تهیونگ: لازم نیس انکار کنی که داری بهم وابسته میشی
فکر کنم با اینکه حرفش واقعیت داشت اما حرصم اومد و تند جلوتر ازش رفتم و داخل کلبه شدم
تو کلبه بودیم و داشتم پتو هارو مرتب میکردم که تهیونگ اومد جلوم وایساد و دستاشو پشت کمرش گذاشت و با حالت مظلومی نگام کرد
اهمیت ندادم و ادامه دادم که دیدم دوباره همونجوری نگاه میکنه
ا/ت: چیه
تهیونگ: ولی اممم من گرسنمه تمشک
انگاری اسم جدیدم تمشک بود
ا/ت: پس واسه همین اینجوری نگا میکنی اصلنم کیوت نیستی
تهیونگ: میدونم که کیوتم ولی الان ممکنه تورو بخورم از گرسنگی
و یهویی زور نزدیکم شد و دستاشو دور کمرم کرد و بدن مو به بدنش چسبوند و مثل خون آشاما شروع کرد گردنمو مکید
قلقلکم اومد و با حالت ناز کردنی گفتم:
قلقلکم میاد تهیونگ
به حرفم اهمیت نداد و اومد پایینتر و ترقوه ام رو مکید
نتونستم تحمل کنم و صدای اه هام بلند شد
تهیونگ: تمشک من میدونستی صدای اه هات هم لعنتیه
ببخشید خیلی دیر شد
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*13
نمیخواستم لحظه خوبشو خراب کنم اما باید مطمئن میشدم
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: بله تمشکی
ا/ت: چیزه الان چی میشه برادر برادرت منظورمه
یهو وایساد و مکثی کرد :
تهیونگ: لازم نیست نگران باشی..لیا حلش میکنه.
ا/ت: ینی الان کسی زندان نمیره
لبخندی زد و برگشت نگام کرد :
تهیونگ: میخوای برم زندان
یه لحظه از حرفش شک شدم و بدون فاصله زبونمو چرخوندم:
ا/ت: نه خب من همچین چیزی نگفتم
از ته دل خندید و ادامه داد:
تهیونگ: پس وقتی بدون من نمیتونی چیزی نگو
ا/ت: چی من بدون تو نمیتونم شوخی قشنگی بود
تهیونگ: لازم نیس انکار کنی که داری بهم وابسته میشی
فکر کنم با اینکه حرفش واقعیت داشت اما حرصم اومد و تند جلوتر ازش رفتم و داخل کلبه شدم
تو کلبه بودیم و داشتم پتو هارو مرتب میکردم که تهیونگ اومد جلوم وایساد و دستاشو پشت کمرش گذاشت و با حالت مظلومی نگام کرد
اهمیت ندادم و ادامه دادم که دیدم دوباره همونجوری نگاه میکنه
ا/ت: چیه
تهیونگ: ولی اممم من گرسنمه تمشک
انگاری اسم جدیدم تمشک بود
ا/ت: پس واسه همین اینجوری نگا میکنی اصلنم کیوت نیستی
تهیونگ: میدونم که کیوتم ولی الان ممکنه تورو بخورم از گرسنگی
و یهویی زور نزدیکم شد و دستاشو دور کمرم کرد و بدن مو به بدنش چسبوند و مثل خون آشاما شروع کرد گردنمو مکید
قلقلکم اومد و با حالت ناز کردنی گفتم:
قلقلکم میاد تهیونگ
به حرفم اهمیت نداد و اومد پایینتر و ترقوه ام رو مکید
نتونستم تحمل کنم و صدای اه هام بلند شد
تهیونگ: تمشک من میدونستی صدای اه هات هم لعنتیه
ببخشید خیلی دیر شد
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۲.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.