the backward harsh world پارت15
#the_backward_harsh_world #پارت15
لونا
دستامو گذاشتم رویی گوشم زمزمه میکردم دست خودم نبود همیشه وقتی اعصبی میشدم یا میترسیدم اینطوری میکردم
کریس:هیششش این زنبور ویزویز نکن
من:خف کن بینم بابا
سورن:لونا بیااینجا پشت من
رفتم پشتش دقیقا بین اون کریس بودم سورن دستمو از پشت گرفت بهم نگاه کرد لبخند اطمینان بخشی زد
که یهو صدایی چرخیدن در آشپزخونه همه رو متوجه خودش کرد که در باز شدش
سورن:شاید لازم بشه لونا کلتمو بیار
من:چییی دیونه شدی اگه بفهمن
سورن:اگه بمیریم اینجا بدتره
سرموتکون دادم کلتشوبرداشتم چشمایی پسرامتعجب بود دادم دستش
سورن:چیه مجوز داره اینطوری نگام نکنین آدم ندیدها
کلت گرفت سمت بازویی اون آدما شلیک کرد بقیشون فرار کردن دوید تو حیاط پسر گرفت بازوشو کشوندش تو خونه چان بقیه پسرا متعجب بودن
چان:توکی هستی؟!
پسره:من بمیرمم لو نمیدم
یئون:جدی لو نمیدی باشع
مشتشو کوبوند تو صورت پسره
جیهوپ:هیع هیع آروم باش دختر
سورن:واستا یه لحظه
مچ پسره رو نگاه کردش پوزخندی زدش و اعصابش بهم ریخت
سورن:اربابت خیلی خر بوده که افراد اصلیشو فرستادع هاا بعدم مگه شما پنج تا قرار نبود امنیت ما تامین بشه اینه امنیت
چان:ببخشید جلسع اول باهم آشنا شدیم شرمنده واقعا
میجو:شما قطعا راجب ماتحقیق کردین این بی مسئولیتی شمارو میرسونه
کریس:هوشتت تند نرو دختره
جیمین:آم پسرا بهتر دعوا نکنین!
چان:من مسئولیتش رو قبول میکنم
سورن:هع نه بابا لطف میکنین
دستمو گذاشتم جلویی دهن سورن دعوایی بیشتر یعنی احتمال لو رفتن بیشتر وبیشتر میشه واین خطر بیشتر
من:خیل خوب قبول مام حرفی نداریم
کریس:هع خیل ممنون
من:خواهش میکنم
چان:خوب قرعه میندازیم اسماتون دراومد هرکی یه شهر میره دنبال سرنخ
ما:قبوله
اسمارو نوشتیم گردنمون شکوندم کریس:صدای چی بود؟)
من:گردن مبارکم گرفته بود همین فقط
کریس:وووف خوب اسمارو میخونم میجو وجیمین باهم شهر پوسان
یویی وتهیونگ باهم شهر دائجو
یئون وجیهوپ باهم شهر دایجون
من ولونا هم باهم شهر اینچون
ومورد آخری هم نیازی به گفتن نداره دیگه کیا هستن شهر سئول
سورن:خداروشکر از مسافرت خوشم نمیاد مخصوصا باکسی که آبم تویه جوب نمیره
چان:دیگ به دیگ میگه خودتوسیم بکش! دختره
سورن:برو بینم پشمک
جیهوپ:خوب دخترا ما شیش ماه فرصت بیشتر نداریم سرجمع یکماه نیم واسه هرشخص امشب راه میفتیم بجنبین هرچی فک میکنین لازمه جمع و جور کنین
لونا
دستامو گذاشتم رویی گوشم زمزمه میکردم دست خودم نبود همیشه وقتی اعصبی میشدم یا میترسیدم اینطوری میکردم
کریس:هیششش این زنبور ویزویز نکن
من:خف کن بینم بابا
سورن:لونا بیااینجا پشت من
رفتم پشتش دقیقا بین اون کریس بودم سورن دستمو از پشت گرفت بهم نگاه کرد لبخند اطمینان بخشی زد
که یهو صدایی چرخیدن در آشپزخونه همه رو متوجه خودش کرد که در باز شدش
سورن:شاید لازم بشه لونا کلتمو بیار
من:چییی دیونه شدی اگه بفهمن
سورن:اگه بمیریم اینجا بدتره
سرموتکون دادم کلتشوبرداشتم چشمایی پسرامتعجب بود دادم دستش
سورن:چیه مجوز داره اینطوری نگام نکنین آدم ندیدها
کلت گرفت سمت بازویی اون آدما شلیک کرد بقیشون فرار کردن دوید تو حیاط پسر گرفت بازوشو کشوندش تو خونه چان بقیه پسرا متعجب بودن
چان:توکی هستی؟!
پسره:من بمیرمم لو نمیدم
یئون:جدی لو نمیدی باشع
مشتشو کوبوند تو صورت پسره
جیهوپ:هیع هیع آروم باش دختر
سورن:واستا یه لحظه
مچ پسره رو نگاه کردش پوزخندی زدش و اعصابش بهم ریخت
سورن:اربابت خیلی خر بوده که افراد اصلیشو فرستادع هاا بعدم مگه شما پنج تا قرار نبود امنیت ما تامین بشه اینه امنیت
چان:ببخشید جلسع اول باهم آشنا شدیم شرمنده واقعا
میجو:شما قطعا راجب ماتحقیق کردین این بی مسئولیتی شمارو میرسونه
کریس:هوشتت تند نرو دختره
جیمین:آم پسرا بهتر دعوا نکنین!
چان:من مسئولیتش رو قبول میکنم
سورن:هع نه بابا لطف میکنین
دستمو گذاشتم جلویی دهن سورن دعوایی بیشتر یعنی احتمال لو رفتن بیشتر وبیشتر میشه واین خطر بیشتر
من:خیل خوب قبول مام حرفی نداریم
کریس:هع خیل ممنون
من:خواهش میکنم
چان:خوب قرعه میندازیم اسماتون دراومد هرکی یه شهر میره دنبال سرنخ
ما:قبوله
اسمارو نوشتیم گردنمون شکوندم کریس:صدای چی بود؟)
من:گردن مبارکم گرفته بود همین فقط
کریس:وووف خوب اسمارو میخونم میجو وجیمین باهم شهر پوسان
یویی وتهیونگ باهم شهر دائجو
یئون وجیهوپ باهم شهر دایجون
من ولونا هم باهم شهر اینچون
ومورد آخری هم نیازی به گفتن نداره دیگه کیا هستن شهر سئول
سورن:خداروشکر از مسافرت خوشم نمیاد مخصوصا باکسی که آبم تویه جوب نمیره
چان:دیگ به دیگ میگه خودتوسیم بکش! دختره
سورن:برو بینم پشمک
جیهوپ:خوب دخترا ما شیش ماه فرصت بیشتر نداریم سرجمع یکماه نیم واسه هرشخص امشب راه میفتیم بجنبین هرچی فک میکنین لازمه جمع و جور کنین
۶.۸k
۰۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.