رمان
#گمشده
#part_17
#دوروکـــ
کلافه روی مبل نشستم...
دوروک:برک باورت میشه انقدر که تو این مدت من امدم خونتون،مامانت نیومده بهت سر بزنه؟😂
برک:حرف مفت نزن..خب چکار کنم میترسم...
حس میکنم هرلحظه ممکنه پلیس بریزه تو خونه
دوروک:میتونی شبا بری تو اتاق
عمورسول بغل بابا جونت بخوابی
برک:دوروک من جدیم خسته شدم انقدر که ترسیدم
متفکر به مبل تکیه دادم و پامو روی پای دیگم انداختم...
دوروک:دروغ چرا..منم از اتفاقاتی که
قراره بیوفته خیلی میترسم
برک خواست حرفی بزنه که با امدن
سوسن حرفش توی دهنش موند...
نگاهی به تیپش انداختم و کلافه سرمو تکون دادم
دوروک:با اون پسره عمر قرار داری نه؟
سوسن ببین بار چندمه دارم میگم این پسره
با نزدیک شدن به تو قصد خوبی نداره
سوسن:مگه همه مثل خودتن با یک قصدی
به دختر نزدیک شن؟نه خیر آقا دوروک؛
بعضی وقتا قلب آدم دستور میده که جنابالی همونم نداری!
خواستم جوابشو بدم که با صدای برک
به طرفش برگشتم
برک:سوسن درسته دوروک همهی حرفاش
چرتو پرته اما بازم تو مراقبت کن من میدونم
تو تصمیم درستی میگیری
ایندفعه میخاستم یه فحشی به برک بدم
که دوباره با صدای سوسن به طرفش برگشتم
سوسن:این دوروک انقدر آدم بیاعتماد و
بیاحساسی هست که تورم مثل خودش کرده
برک خواست حرفی بزنه که سریع گفتم
دوروک:دوستان من اینجام...درسته زیاد حساس نیستم
اما دیگه دارید بیانصافی میکنید...
حداقل جلو خودم این حرفارو نزنین
#part_17
#دوروکـــ
کلافه روی مبل نشستم...
دوروک:برک باورت میشه انقدر که تو این مدت من امدم خونتون،مامانت نیومده بهت سر بزنه؟😂
برک:حرف مفت نزن..خب چکار کنم میترسم...
حس میکنم هرلحظه ممکنه پلیس بریزه تو خونه
دوروک:میتونی شبا بری تو اتاق
عمورسول بغل بابا جونت بخوابی
برک:دوروک من جدیم خسته شدم انقدر که ترسیدم
متفکر به مبل تکیه دادم و پامو روی پای دیگم انداختم...
دوروک:دروغ چرا..منم از اتفاقاتی که
قراره بیوفته خیلی میترسم
برک خواست حرفی بزنه که با امدن
سوسن حرفش توی دهنش موند...
نگاهی به تیپش انداختم و کلافه سرمو تکون دادم
دوروک:با اون پسره عمر قرار داری نه؟
سوسن ببین بار چندمه دارم میگم این پسره
با نزدیک شدن به تو قصد خوبی نداره
سوسن:مگه همه مثل خودتن با یک قصدی
به دختر نزدیک شن؟نه خیر آقا دوروک؛
بعضی وقتا قلب آدم دستور میده که جنابالی همونم نداری!
خواستم جوابشو بدم که با صدای برک
به طرفش برگشتم
برک:سوسن درسته دوروک همهی حرفاش
چرتو پرته اما بازم تو مراقبت کن من میدونم
تو تصمیم درستی میگیری
ایندفعه میخاستم یه فحشی به برک بدم
که دوباره با صدای سوسن به طرفش برگشتم
سوسن:این دوروک انقدر آدم بیاعتماد و
بیاحساسی هست که تورم مثل خودش کرده
برک خواست حرفی بزنه که سریع گفتم
دوروک:دوستان من اینجام...درسته زیاد حساس نیستم
اما دیگه دارید بیانصافی میکنید...
حداقل جلو خودم این حرفارو نزنین
۲.۱k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.