فصل دو
#فصل_دو
#پارت_۲۱
تهیونگ: کاری که داهیون باهام کرد از زخم کاری هم بدتر بود.
نفس عمیقی کشید و رفت به سمت تراس
تهیونگ: زود میام.
چندقدمی رفت که با صدای گلوله؛ایست کرد
صدای هرج و مرج و جیغ و داد جای سکوت و موسیقی ارامشبخش چند دقیقه پیش رو گزفته بود؛چشمام گرد شدند دیگه صدایی نمیشنیدم
نفسم تو سینه م حبس شد رو به جئون گفتم
_کوک
کوک:هیونگ؛مراقب زنم باش
اینو گفت و دستشو از دستم جدا کرد تا بخوام چیزی بگم سریع گذاشت رفت
_نه.... سرمو به معنای نه تکون دادم و گریه هام خود به خود جاری شدن
_صبرکن... جونکوکا
به حالت دو شدم تا خواستم برم اسیر تن مردونه ای شدم؛ بدون دیدن چهره اش فهمیدم کیه؛کیم تهیونگ؛کیه که عطر خاص اون رو بشنوه و نفهمه اون کیه؟
_ولم کن..
دستمو تکون دادم اما ذره ای تکون نخورد؛ با چشمای خیس بهش خیره شدم با صدای نسبتا بلندی گفتم
_بهت میگم ولم کن
تهیونگ حرفی نمیزد و سرشو انداخته بود پایین
چاره ای نداشتم؛دندونامو تیز کردم و گذاشتم رو دستش.
تهیونگ: اخ.
با دست دیگه ش دستشو گرفت سریع دویدم به سمت بیرون از خونه و تو باغ بین ازدحام جمعیت دنبال کوک میگشتم
#پارت_۲۱
تهیونگ: کاری که داهیون باهام کرد از زخم کاری هم بدتر بود.
نفس عمیقی کشید و رفت به سمت تراس
تهیونگ: زود میام.
چندقدمی رفت که با صدای گلوله؛ایست کرد
صدای هرج و مرج و جیغ و داد جای سکوت و موسیقی ارامشبخش چند دقیقه پیش رو گزفته بود؛چشمام گرد شدند دیگه صدایی نمیشنیدم
نفسم تو سینه م حبس شد رو به جئون گفتم
_کوک
کوک:هیونگ؛مراقب زنم باش
اینو گفت و دستشو از دستم جدا کرد تا بخوام چیزی بگم سریع گذاشت رفت
_نه.... سرمو به معنای نه تکون دادم و گریه هام خود به خود جاری شدن
_صبرکن... جونکوکا
به حالت دو شدم تا خواستم برم اسیر تن مردونه ای شدم؛ بدون دیدن چهره اش فهمیدم کیه؛کیم تهیونگ؛کیه که عطر خاص اون رو بشنوه و نفهمه اون کیه؟
_ولم کن..
دستمو تکون دادم اما ذره ای تکون نخورد؛ با چشمای خیس بهش خیره شدم با صدای نسبتا بلندی گفتم
_بهت میگم ولم کن
تهیونگ حرفی نمیزد و سرشو انداخته بود پایین
چاره ای نداشتم؛دندونامو تیز کردم و گذاشتم رو دستش.
تهیونگ: اخ.
با دست دیگه ش دستشو گرفت سریع دویدم به سمت بیرون از خونه و تو باغ بین ازدحام جمعیت دنبال کوک میگشتم
۸.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.