پارت۴۸
پارت۴۸
یوری:یورایا اینجا خیلی اذیت شدی امیدوارم توی اون دنیا زندگی خوبی داشته باشی بدورازغم و غصه ولی یادت نره دنبال منم بیای و منم ببری باشه من بدون تو خیلی تنهام (گریه شدید)
مادریورا*گریه*
جینگ یی:یورا(گریه)
یوری:یورا همیشه یادت باشه تا اخرش به یادتم همیشه خاطرات خوبمون تو ذهن و وجودم هست هیچوقت فراموشت نمیکنم خب توهم منو یادت نره یادت باشه یه دوستی داری که بخاطر رفتن تو داغون شده یورایا من قول میدم قول میدم قاتلت و دستگیر کنیم و به سزای اعمالش برسونیم تو فقط یکم صبر کن مطمئن باش میفرستمش به جهنم(گریه)
خلاصه یوری بعد از تموم شدن حرفاش ادای احترام میکنه وتا میخواد بلند بشه از شدت گریش بیهوش میشه
جینگ یی و دایسی:یورییییی
و تهیونگ یوری و بغل میکنه و بعد از خداحافظی یوری و میبرن خونه و میذارنش روی تخت و دکتر شخصیش و خبر میکنن براش و یه سرم بهش میزنن
جونگکوک:دکتر چطوره
دکتر:خیلی به خودشون فشار آوردن و این باعث شده مشکل قلبشون دوباره اوج بگیره فعلا دارو بخوره ولی نباید به خودش زیاد فشار بیاره وگرنه اتفاقای خوبی نمی افته
جینگ یی:ولی اون صمیمی ترین دوستش و از دست داده
دکتر:شما نباید تنهاش بزارید باید همیشه کنارش باشید چون توی موقعیتی قرار داره که حال روحیش خرابه و ماهم هیچ کاری ازدستمون برنمیاد جز اینکه همیشه کنارش باشیم
دایسی:دکتر خواهش میکنم حالش و خوب کنید من من نمیتونم یوری و هم از است بدم
ای می:بعد رفتن یورا یوری خیلی به خودش داره فشار میاره
دکتر:فعلا نگران نباشید ارامبخش زدن بهشون و اینکه حالشون بد باشه طبیعیه ولی دورش و بگیرید و تنهاش نزارید
تهیونگ:ممنون دکتر
دکتر:خواهش میکنم وظیفه اس خب اگه کاری نداری من مرخص بشم از حضورتون
جین:خیلی ممنون
و دکتر و به راه خروج راهنمایی کردن و بعد از رفتن دکتر تا یه مدتی اعضا و دخترا توی خونه پیش تهیونگ و یوری و جونگکوک بودن که دیگه وقت رفتنشون بود
اه لام:مراقبش باشید
ایری:ببخشید که نمیتونیم بمونیم ولی شما به جای ما مراقبش باشید
جونگکوک:تهیونگ منم میمونم
تهیونگ:اهوم باشه
و همه رفتن خونه هاشون و فقط جونگکوک و تهیونگ و جینگ یی موندن پیش یوری و که جونگکوک و جینگ یی رفتن که بخوابن و تهیونگ هم رفت پیش یوری و کنار تختش نشست
تهیونگ:یورییا چرا انقدر به خودت فشار میاری ازت خواهش میکنم به فکر خودت باش من نمیتونم تو رو از دست بدم خواهش میکنم انقدر خودتو اذیت نکن میدونی چقدر من دارم اذیت میشم تروخدا دوباره شو همون آدم قبلی من بدون خنده هات و لجبازیات چجوری اخه زندگی کنم فعلا شبت بخیر پرنسس قول بده حالت خوب بشه
و بوسه میزاره روی پیشونی یوری و بعد از اتاق خوارج میشه و به سمت اتاق خواب دیگه ای میره تا بخوابه
....................
یوری:یورایا اینجا خیلی اذیت شدی امیدوارم توی اون دنیا زندگی خوبی داشته باشی بدورازغم و غصه ولی یادت نره دنبال منم بیای و منم ببری باشه من بدون تو خیلی تنهام (گریه شدید)
مادریورا*گریه*
جینگ یی:یورا(گریه)
یوری:یورا همیشه یادت باشه تا اخرش به یادتم همیشه خاطرات خوبمون تو ذهن و وجودم هست هیچوقت فراموشت نمیکنم خب توهم منو یادت نره یادت باشه یه دوستی داری که بخاطر رفتن تو داغون شده یورایا من قول میدم قول میدم قاتلت و دستگیر کنیم و به سزای اعمالش برسونیم تو فقط یکم صبر کن مطمئن باش میفرستمش به جهنم(گریه)
خلاصه یوری بعد از تموم شدن حرفاش ادای احترام میکنه وتا میخواد بلند بشه از شدت گریش بیهوش میشه
جینگ یی و دایسی:یورییییی
و تهیونگ یوری و بغل میکنه و بعد از خداحافظی یوری و میبرن خونه و میذارنش روی تخت و دکتر شخصیش و خبر میکنن براش و یه سرم بهش میزنن
جونگکوک:دکتر چطوره
دکتر:خیلی به خودشون فشار آوردن و این باعث شده مشکل قلبشون دوباره اوج بگیره فعلا دارو بخوره ولی نباید به خودش زیاد فشار بیاره وگرنه اتفاقای خوبی نمی افته
جینگ یی:ولی اون صمیمی ترین دوستش و از دست داده
دکتر:شما نباید تنهاش بزارید باید همیشه کنارش باشید چون توی موقعیتی قرار داره که حال روحیش خرابه و ماهم هیچ کاری ازدستمون برنمیاد جز اینکه همیشه کنارش باشیم
دایسی:دکتر خواهش میکنم حالش و خوب کنید من من نمیتونم یوری و هم از است بدم
ای می:بعد رفتن یورا یوری خیلی به خودش داره فشار میاره
دکتر:فعلا نگران نباشید ارامبخش زدن بهشون و اینکه حالشون بد باشه طبیعیه ولی دورش و بگیرید و تنهاش نزارید
تهیونگ:ممنون دکتر
دکتر:خواهش میکنم وظیفه اس خب اگه کاری نداری من مرخص بشم از حضورتون
جین:خیلی ممنون
و دکتر و به راه خروج راهنمایی کردن و بعد از رفتن دکتر تا یه مدتی اعضا و دخترا توی خونه پیش تهیونگ و یوری و جونگکوک بودن که دیگه وقت رفتنشون بود
اه لام:مراقبش باشید
ایری:ببخشید که نمیتونیم بمونیم ولی شما به جای ما مراقبش باشید
جونگکوک:تهیونگ منم میمونم
تهیونگ:اهوم باشه
و همه رفتن خونه هاشون و فقط جونگکوک و تهیونگ و جینگ یی موندن پیش یوری و که جونگکوک و جینگ یی رفتن که بخوابن و تهیونگ هم رفت پیش یوری و کنار تختش نشست
تهیونگ:یورییا چرا انقدر به خودت فشار میاری ازت خواهش میکنم به فکر خودت باش من نمیتونم تو رو از دست بدم خواهش میکنم انقدر خودتو اذیت نکن میدونی چقدر من دارم اذیت میشم تروخدا دوباره شو همون آدم قبلی من بدون خنده هات و لجبازیات چجوری اخه زندگی کنم فعلا شبت بخیر پرنسس قول بده حالت خوب بشه
و بوسه میزاره روی پیشونی یوری و بعد از اتاق خوارج میشه و به سمت اتاق خواب دیگه ای میره تا بخوابه
....................
۳.۸k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.