پارت۷۵
پارت۷۵
روزها میگذشت و حال یوری هم بهتر میشد با اینکه خیلی بهش سخت بود که اولین بچش و از دست داد ولی خب کاری نمیشه کرد ۱ماه از هون اتفاقا گذشت و دیگه حال یوری خوب شد
ویو یوری
ازخواب بیدار شدم دیدم دارم تو بغل تهیونگ دارم له میشم به صورتش خیره شدم اون واقعا جذابه هرچی بزرگتر میشه بهتر میشه که اروم بلند شدم جوری که تهیونگ بیدار نشه و رفتم یه دوش گرفتم و اومدم روتین پوستیم و انجام دادم و موهام وخشک و صاف کردم و رفتم صبحانه درست کردم و میز و چیدم و برگشتم بالا و کناره تهیونگ نشیتم و با موهاش بازی میکردم که بیدار شد
تهیونگ:یوری میخوام نکنننن
یوری:بسه دیگه بیدارشو حوصلم سرمیره
تهیونگ:اممم خب اول بوسم کن
یوری:ای آدم زرنگ
و تهیونگ و بوسید و بعدم رفت پایین و تهیونگ هم رفت و یه دوش کوتاه گرفت و کاراش و کرد و اومد پایین پیش یوری و صبحانه اشون و خوردن از اونجایی برادر کوچیک یوری ۳ماه دیگه قرار بود بیاد کره یوری و تهیونگ یه خونه براش خریدن و کارای لازم و انجام دادن یوری امروز که دادگاه داشت و زود رفت به سمت محل کارش و بعد از ۱۰مین رسید و رفت داخل و آماده شد و وارد جلسه دادگاه شد و دادگاه و شروع کرد
یوری:خب امروز روز صادر شدن حکم هستش متهم حرف آخرت و بگو
متهم:حتی اگر دوباره انتخاب داشته باشم بین یه ادم خوب بودن یا بد بودن قطعا بد بودن و انتخاب میکنم دوباره و بازهم پی در پی دخترای زیادی و درگیر میکنم(مت*جاوز گره متهم)
یوری:یعنی هیچ پشیمونی نداری تو نه تنها به دخترای بزرگسال بلکه به دختربچه ها هم تج*اوز کردی میدونی بخاطر این تج*اوز دختر بچه ۵ساله از دنیا رفت
متهم:دخترا به من اسیب زدن پس حقشونه
یوری:دخترا به هیچ پسری اسیب نمیزنن اونا حق انتخاب دارن اگر کسی تورو دوست داشته باشه پات میمونه ولی اگر حسی بهت نداشته باشه از زندگیت بیرون میره هرکسی حق زندگی داره ولی تو این حق و میدونی از چند نفر گرفتی تو تاحالا به ۳۵ نفر تج*اوز کردی و از این تعداد به علاوه دختربچه ها ۲۰نفرشون خود*کشی کردن هیچ احساس گناه نداری
متهم:خیر ندارم اون دختر اولی که وارد زندگیم شد همه چیزم بود ولی اون به من ذره ای علاقه نداشت پس این حقش بود زجر بکشه اون دختر بچه ۵ساله هم که میخواست اون لباسارو نپوشه تا نمیره
یوری:توهیچ جوره طفره نمیری نه
متهم:نه من سرحرفام هستم
یوری:خیلی خب استراحت اعلام میکنم و بعد حکم صادر میشه
که یهو مادر دختربچه تازه فون شد با گریه گفت
............
روزها میگذشت و حال یوری هم بهتر میشد با اینکه خیلی بهش سخت بود که اولین بچش و از دست داد ولی خب کاری نمیشه کرد ۱ماه از هون اتفاقا گذشت و دیگه حال یوری خوب شد
ویو یوری
ازخواب بیدار شدم دیدم دارم تو بغل تهیونگ دارم له میشم به صورتش خیره شدم اون واقعا جذابه هرچی بزرگتر میشه بهتر میشه که اروم بلند شدم جوری که تهیونگ بیدار نشه و رفتم یه دوش گرفتم و اومدم روتین پوستیم و انجام دادم و موهام وخشک و صاف کردم و رفتم صبحانه درست کردم و میز و چیدم و برگشتم بالا و کناره تهیونگ نشیتم و با موهاش بازی میکردم که بیدار شد
تهیونگ:یوری میخوام نکنننن
یوری:بسه دیگه بیدارشو حوصلم سرمیره
تهیونگ:اممم خب اول بوسم کن
یوری:ای آدم زرنگ
و تهیونگ و بوسید و بعدم رفت پایین و تهیونگ هم رفت و یه دوش کوتاه گرفت و کاراش و کرد و اومد پایین پیش یوری و صبحانه اشون و خوردن از اونجایی برادر کوچیک یوری ۳ماه دیگه قرار بود بیاد کره یوری و تهیونگ یه خونه براش خریدن و کارای لازم و انجام دادن یوری امروز که دادگاه داشت و زود رفت به سمت محل کارش و بعد از ۱۰مین رسید و رفت داخل و آماده شد و وارد جلسه دادگاه شد و دادگاه و شروع کرد
یوری:خب امروز روز صادر شدن حکم هستش متهم حرف آخرت و بگو
متهم:حتی اگر دوباره انتخاب داشته باشم بین یه ادم خوب بودن یا بد بودن قطعا بد بودن و انتخاب میکنم دوباره و بازهم پی در پی دخترای زیادی و درگیر میکنم(مت*جاوز گره متهم)
یوری:یعنی هیچ پشیمونی نداری تو نه تنها به دخترای بزرگسال بلکه به دختربچه ها هم تج*اوز کردی میدونی بخاطر این تج*اوز دختر بچه ۵ساله از دنیا رفت
متهم:دخترا به من اسیب زدن پس حقشونه
یوری:دخترا به هیچ پسری اسیب نمیزنن اونا حق انتخاب دارن اگر کسی تورو دوست داشته باشه پات میمونه ولی اگر حسی بهت نداشته باشه از زندگیت بیرون میره هرکسی حق زندگی داره ولی تو این حق و میدونی از چند نفر گرفتی تو تاحالا به ۳۵ نفر تج*اوز کردی و از این تعداد به علاوه دختربچه ها ۲۰نفرشون خود*کشی کردن هیچ احساس گناه نداری
متهم:خیر ندارم اون دختر اولی که وارد زندگیم شد همه چیزم بود ولی اون به من ذره ای علاقه نداشت پس این حقش بود زجر بکشه اون دختر بچه ۵ساله هم که میخواست اون لباسارو نپوشه تا نمیره
یوری:توهیچ جوره طفره نمیری نه
متهم:نه من سرحرفام هستم
یوری:خیلی خب استراحت اعلام میکنم و بعد حکم صادر میشه
که یهو مادر دختربچه تازه فون شد با گریه گفت
............
۴۴۴
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.