پارت۷۳
پارت۷۳
تهیونگ:یوری چش شده
جینگ یی:تهیونگ یوری بارداره اون دیشب میخواست بهت بگه ولی باهات دعواش شد الانم اومد لباس عوض کنه که حالش بد شد تازه این گلدون هم افتاد روی شکمش تروخدا کمک کن ببریمش بیمارستان
تهیونگ:یوری بارداره(شوک و نگران)
جینگ یی:بجنب دیگههه
و تهیونگ یوری بغل کرد و همراه با جینگ یی به سمت بیمارستان رفتن و وقتی رسیدن سریع یوری و به اتاق مخصوص بردن و تهیونگ و جینگ یی هم منتظر بودن
جینگ یی به جونگکوک زنگ زد و از سیرتاپیاز ماجرا رو تعریف کرد براش و جونگکوک با عصبانیت به بیمارستان اومد
جونگکوک از پرستارا اسم اتاق یوری و پرسید و به سمت تهیونگ و جینگ یی رفت
جینگ یی:جونگکوکا(گریه)
جونگکوک:جینگ یی یوری چطوره
جینگ یی:هنوز دکتر بیرون نیومده جونگکوک میترسم
جونگکوک:کیم تهیونگ (داد)
تهیونگ:چته(حالت بعد از گریه)
جونگکوک:چرا فقط بگو چرا باخواهرم اینجوری کردی هان میدونی اون چقدر دوست داره اون بخاطر تو تیر خورد و حتی رفت تو کما اون عاشقته اون حاضره جونش و برای تو بده اونوقت اونوقت تو همچین کاری میکنی(داد)
پرستار:اقا اروم باشید اینجا بیمارستانه
تهیونگ:مگه من خواستم من حتی نمیدونستم اون بارداره
جونگکوک:چون اجازه حرف زدن ندادی بهش دعا کن بلایی سر خواهرم و بچش نیاد اون موقع نه من نه تو
که دکتر یدفعه اومد بیرون
جینگ یی:دکتر دکتر اومد
جونگکوک:دکتر حال خواهرم چطوره
دکتر:
...........
تهیونگ:یوری چش شده
جینگ یی:تهیونگ یوری بارداره اون دیشب میخواست بهت بگه ولی باهات دعواش شد الانم اومد لباس عوض کنه که حالش بد شد تازه این گلدون هم افتاد روی شکمش تروخدا کمک کن ببریمش بیمارستان
تهیونگ:یوری بارداره(شوک و نگران)
جینگ یی:بجنب دیگههه
و تهیونگ یوری بغل کرد و همراه با جینگ یی به سمت بیمارستان رفتن و وقتی رسیدن سریع یوری و به اتاق مخصوص بردن و تهیونگ و جینگ یی هم منتظر بودن
جینگ یی به جونگکوک زنگ زد و از سیرتاپیاز ماجرا رو تعریف کرد براش و جونگکوک با عصبانیت به بیمارستان اومد
جونگکوک از پرستارا اسم اتاق یوری و پرسید و به سمت تهیونگ و جینگ یی رفت
جینگ یی:جونگکوکا(گریه)
جونگکوک:جینگ یی یوری چطوره
جینگ یی:هنوز دکتر بیرون نیومده جونگکوک میترسم
جونگکوک:کیم تهیونگ (داد)
تهیونگ:چته(حالت بعد از گریه)
جونگکوک:چرا فقط بگو چرا باخواهرم اینجوری کردی هان میدونی اون چقدر دوست داره اون بخاطر تو تیر خورد و حتی رفت تو کما اون عاشقته اون حاضره جونش و برای تو بده اونوقت اونوقت تو همچین کاری میکنی(داد)
پرستار:اقا اروم باشید اینجا بیمارستانه
تهیونگ:مگه من خواستم من حتی نمیدونستم اون بارداره
جونگکوک:چون اجازه حرف زدن ندادی بهش دعا کن بلایی سر خواهرم و بچش نیاد اون موقع نه من نه تو
که دکتر یدفعه اومد بیرون
جینگ یی:دکتر دکتر اومد
جونگکوک:دکتر حال خواهرم چطوره
دکتر:
...........
۵۵۱
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.