عشق جاودان

عشق جاودان
پارت۱۱۶
ایومی: داره میاد، دازای میشه کمکم کنی که دو قلو هارو ببرم داخل اتاق
دازای: باشه اکامه رو بهم بده

ایومی: میخاستم که وقتی پیش شمام به شوگو بگم بیاد بچه هارو ببینه
دازای: بهش توضیح بده خب، من میرم بیرون
باشه ای کرد


پایین همه نشسته بودیم که صدای در اومد خاستم بلند شم ایومی گفت من میرم

با اومدن شوگو همه سلام کردن باهمو مشغول حرف زدن بودیم که شوگو گفت
شوگو: زندگیم میشه بریم پیش بچه ها
ایومی: اوم حتما


مادر بزرگ: مثل اینکه خیلی عاشق همن
چویا: همین طوره

شوگو و آیومی رفتن توی اتاق پیش آکوما و آکامه و منم همراهشون رفتم. شوگو به بچه هاش از نگاه کرد
شوگو: اسمشون چیه؟
آیومی: آکوما و آکامه
اول آکامه رو بغل کرد ،مثل همیشه آکامه شروع کرد به گریه کردن. آیومی آکامه رو از شوگو گرفت و شروع کرد به آروم کردنش
شوگو: ببخشید
آیومی: مشکلی نیست، غریبی می‌کنه
دازای: بچه ها رو که نمیخوای از آیومی بگیری؟
شوگو: نه
دازای: خوبه
چند دقیقه ای توی اتاق بودیم و بعدش که شوگو بچه هارو دید اومدیم بیرون
دیدگاه ها (۰)

عشق جاودان پارت۱۱۷ شوگو کنار آیومی نشست و منم رفتم کنار چویا...

عشق جاودانپارت ۱۱۸شوگو: اون شب مست بودم ، نمیدونستم دارم چیک...

عشق جاودان پارت۱۱۵ویو دازای چویا رفت داخل. اشپز خونه که غذا ...

عشق جاودان پارت۱۱۴ویو چویا فکر کردم که دازای ناراحت شده برای...

دوست پسر دمدمی مزاج

هنتای :: سوکوکو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط