خوناشامجذابمن

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻
#پارت53و54
~•'★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆'•~
با حس باد خنکی چشمامو وا کردم.


یا حضرتتتتتت برگگگگگگگ
اینجا کجاستتتت؟؟
چقدررر قشنگههههه!!


با ذوق رفتم سمت رودخونه ای که اونجا بود.

دستمو وارد آب کردمو با حس سردی. و خنکی آب چشمامو بستم.


به طرز عجیبی برگام ریخته بود!

یه جنگل بود پر درخت کنارشم یه رودخونه بود.

: چطوره؟!

+چطوره؟؟! عالیههههه

«ویو تهیونگ»

اورده بودمش جای همیشگی خودم.

جایی که آرامشمو توش بدست میاوردم.
تاحالا کسی ازش خبر نداشت ولی الان فقط 2 نفر میدونن من و ا.ت.

حالا سوپرایز اصلی مونده بود

لبخندی زدمو به ا.تی که با ذوق دستشو کرده بود تو آب و چشمامو بسته بود خیره شدم

این دختر بدجوری دلمو لرزوند جوری که خودمم نفهمیدم.


موهاش روی هوا معلق بودو معلوم بود بدجوری حالش خوبه که وجود منو تو اینجا یادش رفته


: دنبالم بیا

+چرا؟ اینجا خیلی قشنگه

+یه جای قشنگترم هست
بلند شدو اومد کنارم. ★☆

بعدشم پشت سرم راه افتاد.

چه عجب بچه ی حرف گوش کنی شده بود!

...........

برگای درختارو کنار زدمو سوپرایز اصلی رو بهش نشون دادم.

کلبه ی چوبیم که خودم درستش کرده بودم.

چشماش برقی زدمو برگشت طرفم:

+اینجا کجاست؟ چقدر قشنگه!

: خانم کوچولوی فضول اینجا کلبه ی منه

معلوم بود خیلی ذوق کرده چون هروقت بهش میگفتم خانم کوچولو خیلی عصبی میشد

+کلبه ی تو!؟ خودت ساختیش؟

: آره خودم ساختم

+خیلی قشنگه

: نمیای بریم داخل هوا سرده؟!

+نه هوا که عالیه اصلا هم سرد نیست

: باشه هرچی تو بگی

~•'★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆'•~
دیدگاه ها (۱)

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت55«ویو ات» چشم غره ای رفتم که ساکت ش...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت56کلبه ی قشنگو راحتی بود که آدم دلش ...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت52~•'★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆~'•اما ول کن نب...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت51بعد خوردن دوکبوکیم رفتم تا استراحت...

°چںٰٰٖٖد𐇽 پارت⃘ے°‌ ب𐨍ځش𐇽 ¹هوا بارونی بود! و تاریکی همه جات...

کیوت ولی خشن پارت ۵ساعت ۶ بود که هوا کاملا تاریک شده بود تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط