خوناشامجذابمن

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻
#پارت56

کلبه ی قشنگو راحتی بود که آدم دلش میخواست تا اخر عمر همینجا زندگی کنه


یه طرف کلبه شومینه ای روشن بود و شعله های سوزان آتیش شعله ور، چوب هارو میسوزوندن

یدونه جای کوچیک هم داشت که فکر کنم سر. ویس ب.هداشتی باشه

به طرف تختی که گوشه ی اتاق بود رفتمو خودمو روش پرت کردم

که حس کردم مردم

سرم به شدت تیر میکشیدو و تیر میکشید

اخخخخخخخ سرمممممممم

اینو بلند گفتمو جیغ زدم

ادم نازک نارنجی نبودم ولی سرم به شدت درد میکرد


سرمو برگردوندم که دیدم بلههههههه

سرم خورده به دیوار پشت تخت

لعنتی چقدرم محکم بود

تهیونگ که تا اون لحظه به خودش نیومده بود نگران اومد به سمتمو بلندم کرد


نمیتونم این پسر رو درک کنم. یبار جدی و. خشنه یبار مهربون

کلا مودی ترین آدمی که من دیدم تهیونگه

: حالت خوبه؟! چیشده؟ سرت درد نمیکنه؟


+چیزی نیست سرم خورد به دیوار نه زیاد درد نمیکنه


داشتم زر میزدم سرم خیلی درد میکرد

+اصلا توی بیتربیت چرا این تختو گذاشتی کنار دیوار که من سرم بخوره به دیوار؟!
دیدگاه ها (۱)

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت57~•"★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆'•~داشتم ز. ر م...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت58و59'•~★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆'•~حیف که رف...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت55«ویو ات» چشم غره ای رفتم که ساکت ش...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت53و54~•'★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆'•~با حس باد...

~حقیقت پنهان~

# رز _ سیاه PART _ 48 تهیانگ: کنار تختش نشسته بودم و دستشو ت...

دختر بازیگوش من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط