سلامممممم اومدم با پارت جدید
سلامممممم اومدم با پارت جدید
لیدیخشنمن!
PÄRT: ①①
جیان بعد از حرفی ک زد رفت تو حیاط ک دنبالش رفتم..یه دفعه وایستاد
جیان:چرا انقدر دنبالم راه میوفتی؟
جونگ کوک:خب...مامان باباهامون گفتن
جیان:گفته باشن..دیگه دنبالم نیا
جونگ کوک: مگه نگفتی میخای باهام راحت باشی
جیان:ن تا وقتی ک بفهمم قراره ازدواج کنیم
جونگ کوک:خب ازدواج کنیم چی میشه؟
جیان: چی میشه؟...ن عزیزم علاقه ای ب دیدن قیافت هر روز ندارم..همینجوری دارم تحملت میکنم
جونگ کوک: فک کردی من خوشم میاد؟
جیان: اگه خوشت نمیومد دنبالم راه نمیوفتادی
جونگ کوک: اوه..ببین خانوم کوچولو خیالات ورش داشته...من صدتای ترو زیر دستم تربیت میکنم
جیان: ب یکی از اون صدتا بگو کارتو راه بندازه
جونگ کوک: زرنگی؟...پولشو دیگه گرفتی و فردا کارو انجام شده تحویلم میدی
با عصبانیت گذاشت رفت از عمارت بیرون..دختره ی نکبت فکر کرده چ خبره...من عاشق این باشم؟ اصلا معلومه همش هوسه...منو بکشن هم با این ازدواج نمیکنم
(ویو جیان)
با عصبانیت از عمارت زدم بیرون و سیگارمو دراوردم و پک عمیقی ازش کشیدم...لعنت بهت...اگه پسر عموم نبود تا الان هزار دفعه کشته بودمش...مرتیکه عوضی
حالا بهت نشون میدم چقدر ت کارم ماهرم ک اون نوچه هاتو ب رخم نکشی...از دور دیدم ماشین بابام داره نزدیک میشه..سیگارو خاموش کردم
م.ا:دختر ت کوچه چیکار میکنی؟
جیان:هیچی اومدم هوا بخورم
ب.ا:خب ت حیاط میموندی
جیان:الان برمیگردم
ماشین رفت داخل عمارت و منم پشت سرش رفتم داخل
بچه یه تعقیراتی تو پارت 10 شده لطفا نکاش کنید
لیدیخشنمن!
PÄRT: ①①
جیان بعد از حرفی ک زد رفت تو حیاط ک دنبالش رفتم..یه دفعه وایستاد
جیان:چرا انقدر دنبالم راه میوفتی؟
جونگ کوک:خب...مامان باباهامون گفتن
جیان:گفته باشن..دیگه دنبالم نیا
جونگ کوک: مگه نگفتی میخای باهام راحت باشی
جیان:ن تا وقتی ک بفهمم قراره ازدواج کنیم
جونگ کوک:خب ازدواج کنیم چی میشه؟
جیان: چی میشه؟...ن عزیزم علاقه ای ب دیدن قیافت هر روز ندارم..همینجوری دارم تحملت میکنم
جونگ کوک: فک کردی من خوشم میاد؟
جیان: اگه خوشت نمیومد دنبالم راه نمیوفتادی
جونگ کوک: اوه..ببین خانوم کوچولو خیالات ورش داشته...من صدتای ترو زیر دستم تربیت میکنم
جیان: ب یکی از اون صدتا بگو کارتو راه بندازه
جونگ کوک: زرنگی؟...پولشو دیگه گرفتی و فردا کارو انجام شده تحویلم میدی
با عصبانیت گذاشت رفت از عمارت بیرون..دختره ی نکبت فکر کرده چ خبره...من عاشق این باشم؟ اصلا معلومه همش هوسه...منو بکشن هم با این ازدواج نمیکنم
(ویو جیان)
با عصبانیت از عمارت زدم بیرون و سیگارمو دراوردم و پک عمیقی ازش کشیدم...لعنت بهت...اگه پسر عموم نبود تا الان هزار دفعه کشته بودمش...مرتیکه عوضی
حالا بهت نشون میدم چقدر ت کارم ماهرم ک اون نوچه هاتو ب رخم نکشی...از دور دیدم ماشین بابام داره نزدیک میشه..سیگارو خاموش کردم
م.ا:دختر ت کوچه چیکار میکنی؟
جیان:هیچی اومدم هوا بخورم
ب.ا:خب ت حیاط میموندی
جیان:الان برمیگردم
ماشین رفت داخل عمارت و منم پشت سرش رفتم داخل
بچه یه تعقیراتی تو پارت 10 شده لطفا نکاش کنید
۱۰.۱k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.