لیدی خشن من!
لیدیخشنمن!
PÄRT: ①②
منم پشت سر ماشین رفتم داخل که جونگ کوک رو پیش بوته های رز دیدم بهش محل ندادم
رفتم یه چنتا خریدو برداشتم تو اشپز خونه گذاشتمو روی کاناپه نشستم بقیه ام اومدن کوک رو یه صندلی تک نفره نشسته بود
(شیرموزا میخام علامت هارو یبار دیگه بگم
م. ج=مادرجیان، پ. ج=پدر جیان، م. ک=مادر کوک، پدر کوک=پ. ک،م. ب=مادر بزرگ،پدر بزرگ=پ. ب، ♪=جیان، ♬=کوک)
م. ب: خب بگو
پ. ب: خب ما میخایم که جیان و کوک باهم به یه معمورتی برن
♪♬چی؟
پ. ب: فردا ساعت ۳ باید برید
♬خب ما باید چیکار کنیم
م. ب: باید به عمارت هوانگ برید...فردا صبح قراره براشون مهموله بیاد..اونجوری ک به من خبر رسوندن یسری کارتون هستن ک روی حروف J نوشته شده..اگه همچین کارتون هایی دیدی باید سریع ب ما خبر بدین چون داخلشون اسلحس
♪پدر بزرگ نمیشه حداقل خودم تنها برم؟
♬فک کردی من خیلی دلم میخاد با تو برم
پ. ب: دعوا نکنید این یه دستوره باید باهم برید
♬♪چشم
پ. ب: شب همگی بخیر
همه: شب همه خوش
♪: مامان(اروم)
م. ج: جانم؟
♪میرم بیرون یه دور بزنم بیام
م. ج: باید استراحت کنی شنیدم تازه از معموریت برگشته بودین
♪کوک بهت گفت؟
م. ج: ولش..برو ولی زود بیا
♪باشه خدافظ
(خونه مادربزرگش اینا همه خوابن)
♪چون موتورم پیشم نبود حالم گرفته بود ولی هنوزم اسکیت بردم اینجا بود رفتم تو انباری قدیمی و شروع کردم گشتن بعد از یخرده گشتن پشت وسیله ها پیداش کردم پارچه سیاه رنگو از روش کنار کشیدم دوتا از چرخاش شل شده بود پس دوباره با پیچ گوشتی سفتش کردم گذاشتمش رو زمین و روش رفتم یخورده بالا پایین کردم و دیدم هنوزم خوبه و رونه اومدم بیرون و از عمارت زدم بیرون که
PÄRT: ①②
منم پشت سر ماشین رفتم داخل که جونگ کوک رو پیش بوته های رز دیدم بهش محل ندادم
رفتم یه چنتا خریدو برداشتم تو اشپز خونه گذاشتمو روی کاناپه نشستم بقیه ام اومدن کوک رو یه صندلی تک نفره نشسته بود
(شیرموزا میخام علامت هارو یبار دیگه بگم
م. ج=مادرجیان، پ. ج=پدر جیان، م. ک=مادر کوک، پدر کوک=پ. ک،م. ب=مادر بزرگ،پدر بزرگ=پ. ب، ♪=جیان، ♬=کوک)
م. ب: خب بگو
پ. ب: خب ما میخایم که جیان و کوک باهم به یه معمورتی برن
♪♬چی؟
پ. ب: فردا ساعت ۳ باید برید
♬خب ما باید چیکار کنیم
م. ب: باید به عمارت هوانگ برید...فردا صبح قراره براشون مهموله بیاد..اونجوری ک به من خبر رسوندن یسری کارتون هستن ک روی حروف J نوشته شده..اگه همچین کارتون هایی دیدی باید سریع ب ما خبر بدین چون داخلشون اسلحس
♪پدر بزرگ نمیشه حداقل خودم تنها برم؟
♬فک کردی من خیلی دلم میخاد با تو برم
پ. ب: دعوا نکنید این یه دستوره باید باهم برید
♬♪چشم
پ. ب: شب همگی بخیر
همه: شب همه خوش
♪: مامان(اروم)
م. ج: جانم؟
♪میرم بیرون یه دور بزنم بیام
م. ج: باید استراحت کنی شنیدم تازه از معموریت برگشته بودین
♪کوک بهت گفت؟
م. ج: ولش..برو ولی زود بیا
♪باشه خدافظ
(خونه مادربزرگش اینا همه خوابن)
♪چون موتورم پیشم نبود حالم گرفته بود ولی هنوزم اسکیت بردم اینجا بود رفتم تو انباری قدیمی و شروع کردم گشتن بعد از یخرده گشتن پشت وسیله ها پیداش کردم پارچه سیاه رنگو از روش کنار کشیدم دوتا از چرخاش شل شده بود پس دوباره با پیچ گوشتی سفتش کردم گذاشتمش رو زمین و روش رفتم یخورده بالا پایین کردم و دیدم هنوزم خوبه و رونه اومدم بیرون و از عمارت زدم بیرون که
۲۳.۲k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.