قشنگترین عذاب من فصل دو پارت ۲۳
قشنگترین عذاب من فصل دو پارت ۲۳
ویو نویسنده
با کابوس مزخرفی که دید چشماش رو از هم باز کرد
سعی کرد بشینه رو تخت اما...
چه اتفاقی افتاد؟ این چه کوفتی بود؟
_________________________________________
کوک : ازت خواهش میکنم !!
جیمین : جونگ کوکا...اون تو رو دید ، تو به معنای کامل داشتی زجه میزدی.. چطور میخوای بگیم تو نبودی؟ این خریَت مَحضه .
کوک : جیمین ! نمیخوام نمیخوام . من نباید پیشش باشم. نمیخوام پیشش باشم..
ناخودآگاه صداش بالا رفت و با عصبانیت و بغض شروع کرد داد زدن سرش
جیمین : میفهمی چی میگی کوک؟ اون بخاطر تو اینطوری شده ، اون بخاطر دوری تو اینجوری شده ، اون بخاطر دیدن تو و هیونگت اینجوری شده و رو تخت بیمارستان .. تو نمیفهمی. نمیفهمی چی میگی ؛ اصن میدونی تو تمام این دو ماه چی به سرش اومده؟ از افسردگی دفعه قبلش هم بدتر شده.. چرا؟ چون تو رو از دست داد.. اگر میدونستی تموم این کارا برای تو بوده چیکار میکردی؟ بزار بهت بگم. تمام این کارا رو کرد تا تو چیزیت نشه؛ این کارو کرد تا تو امنیت داشته باشی
تمام حرفاش مثل شمشیری روی قلبش خراش مینداخت. سعی کرد خودش رو محکم نگه داره
کمی صداش رو بالاتر برد و پرسید
کوک : بخاطر من؟ واقعا بخاطر من؟؟ هه اگر بخاطر من بود اینکارو نمیکرد
خودش هم حرفاش رو باور نداشت..
قلبش قدری تند میزد که هر آن احتمال سکته خودش رو میداد و مغزش هنوز هم اجازه تسلیم شدن جلو این عشق لعنتی رو نمیداد.
با فشار دستی که حس کرد به خودش اومد و تنها چیزی که فهمید کشیده شدنش توسط جیمین بود...
چطورید کیوتچه های من؟
خیلی وقته نبودم میدونم
سعی میکنم براتون بیشتر پارت بزارم 🫂✨
ویو نویسنده
با کابوس مزخرفی که دید چشماش رو از هم باز کرد
سعی کرد بشینه رو تخت اما...
چه اتفاقی افتاد؟ این چه کوفتی بود؟
_________________________________________
کوک : ازت خواهش میکنم !!
جیمین : جونگ کوکا...اون تو رو دید ، تو به معنای کامل داشتی زجه میزدی.. چطور میخوای بگیم تو نبودی؟ این خریَت مَحضه .
کوک : جیمین ! نمیخوام نمیخوام . من نباید پیشش باشم. نمیخوام پیشش باشم..
ناخودآگاه صداش بالا رفت و با عصبانیت و بغض شروع کرد داد زدن سرش
جیمین : میفهمی چی میگی کوک؟ اون بخاطر تو اینطوری شده ، اون بخاطر دوری تو اینجوری شده ، اون بخاطر دیدن تو و هیونگت اینجوری شده و رو تخت بیمارستان .. تو نمیفهمی. نمیفهمی چی میگی ؛ اصن میدونی تو تمام این دو ماه چی به سرش اومده؟ از افسردگی دفعه قبلش هم بدتر شده.. چرا؟ چون تو رو از دست داد.. اگر میدونستی تموم این کارا برای تو بوده چیکار میکردی؟ بزار بهت بگم. تمام این کارا رو کرد تا تو چیزیت نشه؛ این کارو کرد تا تو امنیت داشته باشی
تمام حرفاش مثل شمشیری روی قلبش خراش مینداخت. سعی کرد خودش رو محکم نگه داره
کمی صداش رو بالاتر برد و پرسید
کوک : بخاطر من؟ واقعا بخاطر من؟؟ هه اگر بخاطر من بود اینکارو نمیکرد
خودش هم حرفاش رو باور نداشت..
قلبش قدری تند میزد که هر آن احتمال سکته خودش رو میداد و مغزش هنوز هم اجازه تسلیم شدن جلو این عشق لعنتی رو نمیداد.
با فشار دستی که حس کرد به خودش اومد و تنها چیزی که فهمید کشیده شدنش توسط جیمین بود...
چطورید کیوتچه های من؟
خیلی وقته نبودم میدونم
سعی میکنم براتون بیشتر پارت بزارم 🫂✨
۱.۲k
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.