عشق پنهانی من
عشق پنهانی من
part 7
پرش زمان به فردا صب
ا.ت از خواب پاشدم ساعت ۷ بود من ساعت ۹ به کمپانی میرفتم
رفتم تو سرویس بهداشتی وان رو پر آب کردم رفتم تو آب و چشمام رو بستم و تو آب فرو رفتم
فکرم فقط این بود که چطوری برم کمپانی اگه ببینمش چی که حتما میبینمش
میدونم
هر چند از گاهی از آب سرم رو بالا میارودم که نفس تازه ای بگیرم
بعد این که سرم رو بالا آوردم تصمیم گرفتم از وان در بیام از وان در اومدم و حولم رو پوشیدم رفتم بیرون و لباس هامو تنم کردم ( اسلاید بعدی )
و آرایش ملایمی کردم و خودمو تو آینه برنداز کردم و از اتاقم خارج شدم دلشوره داشتمخیلی دلم میخواست یه اتفاقی بیوفته و قدم تو اونجا نزارم ولی کاری نمیشه کرد رفتم رو میز صبونه نشستم و به ساعت روی مچم نگا کردم ۸ونیم بود که آجوما گفت صب بخیر دخترم
ا.ت. صب شما هم بخیر گفتم و
آجوما شروع به سرو کرد
منم بدون هیچ حرفی مشغول خوردن شدم که بابام اومد و کنارم نشست
، دخترم میخواستم یه چیزی بهت بگم
ا.ت باشه بگو بابا
، من میخوام به یه تعطیلات طولانی برم
ا.ت. یهویی شد بابا
ولی حق داری تو هم نیاز داری بهش گفتمو پاشدم و از آجوما تشکر کردم
، بیا بغلت کنم چون چند ساعت دیگه میرم نمیتونیم همو ببینیم
ا.ت 🫂
ا.ت راستی کجا میری بابا
، آمریکا میرم
ا.ت باشه خوش بگذره
از بغل بابام در اومدم و سوار ماشین شدم
پرش زمان داخل اتاق ا.ت
سرم تو کارام بود که دیدم در بدون این که زده بشه باز شد از انعکاس میزی که شیشه ای بود فهمیدم کیه
چشمام رو رو هم فشوردم و بدون این که باز کنم گفتم
ا.ت آقای پارک کاری داشتین
جیمین . رسمی نباش با من ا.ت
میخوام حرف بزنیم
ا.ت درمورد چی آقای پارک
جیمین . دستی تو موهاش کشیدو هوفی گفت
در مورد همه چیز
ا.ت اگه حرفی در مورد کار ندارین میتونین برین
من دوس ندارم باهاتون بجز کار حرفی بزنم
که جیمین به سمتم اومد و صندلی رو به سمت خودش برگردوند
که چشمام صورتش افتاد
جیمین با یه دستش از میز کمک گرفت و روبه روم خم شد و دستش رو به سمت موهام برد و موهایی که روی صورتم افتاده بود رو کنار زد
گفت ولی من با تو حرف هایی دارم که بزنم
از جام پاشدم و گفتم اینجا جاش نیس آقای پارک
جیمین هم پاشد و گفت بگو کجا بیام فقط
ا.ت . میگم تو رو میارن نیاز نیس تو بیای
و گوشیم و کیفم و کتم رو برداشتم و از کنارش رد شدم و رفتم بیرون تا ناهار بخورم
ویو جیمین
همون حس قبلی رو میدی از نزدیک نتونستی احساساتت رو پنهون کنی ا.ت
همون بوی همیشگی همون عطر موهای همیشگی
کاش میتونستن بگم من کاری نکردم و مجبور شدم
کاش میزاشتی حرف بزنم
کاش این بار سنگین رو میزاشتی از دوشم بردارم
ولی نمیزاری نمیزاری حرف بزنم
فاصله رو اونقدر کردی که میترستم لایک۳۰ کامنت ۳۵
part 7
پرش زمان به فردا صب
ا.ت از خواب پاشدم ساعت ۷ بود من ساعت ۹ به کمپانی میرفتم
رفتم تو سرویس بهداشتی وان رو پر آب کردم رفتم تو آب و چشمام رو بستم و تو آب فرو رفتم
فکرم فقط این بود که چطوری برم کمپانی اگه ببینمش چی که حتما میبینمش
میدونم
هر چند از گاهی از آب سرم رو بالا میارودم که نفس تازه ای بگیرم
بعد این که سرم رو بالا آوردم تصمیم گرفتم از وان در بیام از وان در اومدم و حولم رو پوشیدم رفتم بیرون و لباس هامو تنم کردم ( اسلاید بعدی )
و آرایش ملایمی کردم و خودمو تو آینه برنداز کردم و از اتاقم خارج شدم دلشوره داشتمخیلی دلم میخواست یه اتفاقی بیوفته و قدم تو اونجا نزارم ولی کاری نمیشه کرد رفتم رو میز صبونه نشستم و به ساعت روی مچم نگا کردم ۸ونیم بود که آجوما گفت صب بخیر دخترم
ا.ت. صب شما هم بخیر گفتم و
آجوما شروع به سرو کرد
منم بدون هیچ حرفی مشغول خوردن شدم که بابام اومد و کنارم نشست
، دخترم میخواستم یه چیزی بهت بگم
ا.ت باشه بگو بابا
، من میخوام به یه تعطیلات طولانی برم
ا.ت. یهویی شد بابا
ولی حق داری تو هم نیاز داری بهش گفتمو پاشدم و از آجوما تشکر کردم
، بیا بغلت کنم چون چند ساعت دیگه میرم نمیتونیم همو ببینیم
ا.ت 🫂
ا.ت راستی کجا میری بابا
، آمریکا میرم
ا.ت باشه خوش بگذره
از بغل بابام در اومدم و سوار ماشین شدم
پرش زمان داخل اتاق ا.ت
سرم تو کارام بود که دیدم در بدون این که زده بشه باز شد از انعکاس میزی که شیشه ای بود فهمیدم کیه
چشمام رو رو هم فشوردم و بدون این که باز کنم گفتم
ا.ت آقای پارک کاری داشتین
جیمین . رسمی نباش با من ا.ت
میخوام حرف بزنیم
ا.ت درمورد چی آقای پارک
جیمین . دستی تو موهاش کشیدو هوفی گفت
در مورد همه چیز
ا.ت اگه حرفی در مورد کار ندارین میتونین برین
من دوس ندارم باهاتون بجز کار حرفی بزنم
که جیمین به سمتم اومد و صندلی رو به سمت خودش برگردوند
که چشمام صورتش افتاد
جیمین با یه دستش از میز کمک گرفت و روبه روم خم شد و دستش رو به سمت موهام برد و موهایی که روی صورتم افتاده بود رو کنار زد
گفت ولی من با تو حرف هایی دارم که بزنم
از جام پاشدم و گفتم اینجا جاش نیس آقای پارک
جیمین هم پاشد و گفت بگو کجا بیام فقط
ا.ت . میگم تو رو میارن نیاز نیس تو بیای
و گوشیم و کیفم و کتم رو برداشتم و از کنارش رد شدم و رفتم بیرون تا ناهار بخورم
ویو جیمین
همون حس قبلی رو میدی از نزدیک نتونستی احساساتت رو پنهون کنی ا.ت
همون بوی همیشگی همون عطر موهای همیشگی
کاش میتونستن بگم من کاری نکردم و مجبور شدم
کاش میزاشتی حرف بزنم
کاش این بار سنگین رو میزاشتی از دوشم بردارم
ولی نمیزاری نمیزاری حرف بزنم
فاصله رو اونقدر کردی که میترستم لایک۳۰ کامنت ۳۵
۲۳.۲k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.