عشق پنهانی من
عشق پنهانی من
part 8
ا.ت رفتم خونه ساعت ۷ شب بود
قرار بود جیمین رو بیارن
رفتم تو اتاقم و لباس هامو عوض کردم به همه مرخصی داده بودم تو خونه تنها بود
گفتم تا جیمین رو بیارن برم حیاط پشتی که همیشه خلوته
رو چمن ها دراز بکشم علاقه زیادی به شب آسمون ستاره ها بشتر از همشون به ماه داشتم
همین کار رو کردم فکرم درگیر بود نمیدونستم میخواد چی بگع ولی میدونم در مورد چی میخواد حرف بزنه
ولی دیگه دیر کرده
آمای توی زندگی من برا همع چیز همیشه دیر کردن
وقتی اومد دیگه از چشمم افتاده بود
وقتی معذرت خواستن دیگه اهمیتی نداشت
وقتی منو خواستن دیگه من اونا رو نمیخواستم
همینجوری تو فکر بودم که به گوشیم پیام اومد
راننده بود جیمین رو آورده بود
پاشدم و رفتم تو خونه
ویو جیمین
نمیدونستم از کجا شروع کنم نمیدونستم چی بگم با خودم کلنجار میرفتم چون من بد کردم باهاش من هیچ حرفی ندارم درمورد این موضوع بهش بگم چون همه چیزو من تموم کردم من باعثش بودم من یکی از بزرگ ترین ضربه های زندگیش بودم که الان بی تفاوت به همه چیز شده از افکارم جدا شدم و به سمت خونه قدم ورداشتم که بدون این که درو بزنم دیدم در خونه بازه معلومه که فهمیده بود اومدم رفتم داخل و رومبل دیدم نشسته با تمام نگاه های بی تفاوتش با تمام سردی با نگاهش وجودمو یخ میبست من اون موقع زیر لبی گفتم چی کار کنم از کجا شروع کنم
ویو ا.ت رو مبل نشسته بودم که اومد داخل و بعد چند قدمی وایساد سر جاش و زل زده بود بهم از نگاه هاش خوشم نمیاومد که گفتم
ا.ت بشین اینجوریم نگام نکن
جیمین . سرش رو تکون داد و به سمت مبل حرکت کرد روبه روی ا.ت نشست
جیمین. مجبور بودم
ا.ت . ....ساکت بود
جیمین. معذرت میخوام من ...من نمیدونم از کجا شروع کنم من باعث شدم ضربه بخوری تو آخرین آدمی بودی که خواستم بهت آسیب بزنم من نمیخواستم بهت آسیب برسونم
ا.ت ولی تو بزرگترینش رو زدی
جیمین . از جاش پاشد و رفت جلوی پاهای ا.ت روی میز نشست من.... من واسه خانوادم مجبور شدم ولت کنم و با اون دختره بیام اینجا من به اون حسی نداشتم من دلم پیش تو بود چند بار خواستم بگم ولی نتونستم
ا.ت . تو منو با اون قول هایی تو خالی که دادی تنها گذاشتی میفهمی من چندین سالی که تو اون خونه باهات بودم بعد تو با اون خاطره ها زندگی کردم ولی ضربه تو باعث قوت من شد دیقه یادم دادی اعتماد نکنم آدما رو نزارم بیاد زندگیم مخصوصا اونایی که بهم ضربه زدن تو میدونی بعد تو من چیا تو اون خونه شهر کشور غریب چیا کشیدم حالا بعد چندین سال پاشدی و میگی من معذرت میخوام واسه خانوادم بود من چندین بار بهت گفتم مشکلی داری بگو حلش میکنیم چند باررررر(با داد اینا رو میگه و سر پا ایساده جیمین هم همچنین)
و...
part 8
ا.ت رفتم خونه ساعت ۷ شب بود
قرار بود جیمین رو بیارن
رفتم تو اتاقم و لباس هامو عوض کردم به همه مرخصی داده بودم تو خونه تنها بود
گفتم تا جیمین رو بیارن برم حیاط پشتی که همیشه خلوته
رو چمن ها دراز بکشم علاقه زیادی به شب آسمون ستاره ها بشتر از همشون به ماه داشتم
همین کار رو کردم فکرم درگیر بود نمیدونستم میخواد چی بگع ولی میدونم در مورد چی میخواد حرف بزنه
ولی دیگه دیر کرده
آمای توی زندگی من برا همع چیز همیشه دیر کردن
وقتی اومد دیگه از چشمم افتاده بود
وقتی معذرت خواستن دیگه اهمیتی نداشت
وقتی منو خواستن دیگه من اونا رو نمیخواستم
همینجوری تو فکر بودم که به گوشیم پیام اومد
راننده بود جیمین رو آورده بود
پاشدم و رفتم تو خونه
ویو جیمین
نمیدونستم از کجا شروع کنم نمیدونستم چی بگم با خودم کلنجار میرفتم چون من بد کردم باهاش من هیچ حرفی ندارم درمورد این موضوع بهش بگم چون همه چیزو من تموم کردم من باعثش بودم من یکی از بزرگ ترین ضربه های زندگیش بودم که الان بی تفاوت به همه چیز شده از افکارم جدا شدم و به سمت خونه قدم ورداشتم که بدون این که درو بزنم دیدم در خونه بازه معلومه که فهمیده بود اومدم رفتم داخل و رومبل دیدم نشسته با تمام نگاه های بی تفاوتش با تمام سردی با نگاهش وجودمو یخ میبست من اون موقع زیر لبی گفتم چی کار کنم از کجا شروع کنم
ویو ا.ت رو مبل نشسته بودم که اومد داخل و بعد چند قدمی وایساد سر جاش و زل زده بود بهم از نگاه هاش خوشم نمیاومد که گفتم
ا.ت بشین اینجوریم نگام نکن
جیمین . سرش رو تکون داد و به سمت مبل حرکت کرد روبه روی ا.ت نشست
جیمین. مجبور بودم
ا.ت . ....ساکت بود
جیمین. معذرت میخوام من ...من نمیدونم از کجا شروع کنم من باعث شدم ضربه بخوری تو آخرین آدمی بودی که خواستم بهت آسیب بزنم من نمیخواستم بهت آسیب برسونم
ا.ت ولی تو بزرگترینش رو زدی
جیمین . از جاش پاشد و رفت جلوی پاهای ا.ت روی میز نشست من.... من واسه خانوادم مجبور شدم ولت کنم و با اون دختره بیام اینجا من به اون حسی نداشتم من دلم پیش تو بود چند بار خواستم بگم ولی نتونستم
ا.ت . تو منو با اون قول هایی تو خالی که دادی تنها گذاشتی میفهمی من چندین سالی که تو اون خونه باهات بودم بعد تو با اون خاطره ها زندگی کردم ولی ضربه تو باعث قوت من شد دیقه یادم دادی اعتماد نکنم آدما رو نزارم بیاد زندگیم مخصوصا اونایی که بهم ضربه زدن تو میدونی بعد تو من چیا تو اون خونه شهر کشور غریب چیا کشیدم حالا بعد چندین سال پاشدی و میگی من معذرت میخوام واسه خانوادم بود من چندین بار بهت گفتم مشکلی داری بگو حلش میکنیم چند باررررر(با داد اینا رو میگه و سر پا ایساده جیمین هم همچنین)
و...
۱۵.۸k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.