عشق.رویایی.من
#عشق.رویایی.من
#پارت.سی.چهارم
از زبون #رویا
دوروز دیگه گذشت و امروز قراره بریم همونجایی که شیومین گفته بود و ما توی این دوروز بیشتر با شیو اشنا شدیم با بچه ها داشتیم تو قصر شیطونی میکردیم مثل همیشه سر به سر خدمتکارا میزاشتیم که پسرا اومدن و با اخم بهمون نگاه کردن ماهم با شونههای اوفتاده لبای اویزون رفتیم پیششون که دستامونو گرفتن و یدفعه غیب شدیم و تویه قصر خیلی بزرگ تر از قصر خدمون ظاهر شدیم واقعا تا الان فکر میکردم چانیول و کریص یه قصر خیلی بزرگ و انتخاب کردن اما نه این قصر بزرگ تر بود لوهان دستمو کشید که از فکر اومدم بیرون
لوهان:میخوای وایسی تا شب؟؟
رویا:نه
لوهان:پس بریم دیگه
حوری:الان برا چی دارین مارو میکشونین حس گوسفند بهم دست داد
کریص:عاشق گوسفند شدنتم
ادامه دارد
#پارت.سی.چهارم
از زبون #رویا
دوروز دیگه گذشت و امروز قراره بریم همونجایی که شیومین گفته بود و ما توی این دوروز بیشتر با شیو اشنا شدیم با بچه ها داشتیم تو قصر شیطونی میکردیم مثل همیشه سر به سر خدمتکارا میزاشتیم که پسرا اومدن و با اخم بهمون نگاه کردن ماهم با شونههای اوفتاده لبای اویزون رفتیم پیششون که دستامونو گرفتن و یدفعه غیب شدیم و تویه قصر خیلی بزرگ تر از قصر خدمون ظاهر شدیم واقعا تا الان فکر میکردم چانیول و کریص یه قصر خیلی بزرگ و انتخاب کردن اما نه این قصر بزرگ تر بود لوهان دستمو کشید که از فکر اومدم بیرون
لوهان:میخوای وایسی تا شب؟؟
رویا:نه
لوهان:پس بریم دیگه
حوری:الان برا چی دارین مارو میکشونین حس گوسفند بهم دست داد
کریص:عاشق گوسفند شدنتم
ادامه دارد
۱۱.۳k
۲۱ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.