فصل دوم پارت چهارده
۸روز بعد روز عروسی در آرایشگاه:
مین سو:چیا تروخدا دیگه کم عر بزن هزارباره آرایشت خراب میشه اینجوری باشه نمیرسیم عروسی بعد داماد بدون عروس بره اونجا خیلی مسخرس
چیا:چکار کنم خوب اشک زوقه
مین سو:چکارت کنم فقط ازت خواهش میکنم دیگه گریه نکن تا آرایشت کنن
داشتم با چیا حرف میزدم گوشیم زنگ خورد
مین سو:بفرما انقدر طولش دادی بچه گریه میکنه حتما که چانیول زنگ زده
مکالمه بین مین سو و چانیول:
مین سو:سلام عزیزم چیزی شده بچه گریه میکنه؟
چانیول:نه بچه آروم تو بغلم خوابیده دلم برات تنگ شده بود خواستم بهت زنگ بزنم چیشد دیگه مگه یه آرایش چقدر طول میکشه
مین سو:اوم منم دلم برات تنگ شده نمیدونم والا چیا خانم همش گریه میکنه آرایشش خراب میشه مجبورن دوباره آرایشش کنن
چانیول:گریه؟؟گریه برای چی؟؟
مین سو:چمیدونم میگه اشک زوقه
چانیول:😂
مین سو:فکر کنم دیگه تمومش کرد اگه گریه کنه میکشمش
چانیول:باشه باشه ادبش کن تا دیگه گریه نکنه😂
مین سو:😂خوب دیگه فعلا بای بای عشقم هواست به بچه باشه اگه چیزی شد بهم زنگ بزن
چانیول:باشه عزیزم خدافظ
مین سو:خدافظ
پایان مکالمه.
هوففف بالاخره آرایش چیا هم تموم شد
مین سو:بخوای دوباره گریه کنی میزنم تو گوشت یه بادمجون رو صورتت میکارم 😠
چیا:😨یا خدا ن...نه دیگه گریه نمیکنم
مین سو:آفرین😊
در تالار عروسی:
چانیول و مین سو:خوشبخت بشید
چیا:خیلی ممنون😊
مین سو:چیا اون روز توی عروسی مارو یادته دم در با یانگ برخورد کردی😄
چیا:آ آره😂
همگی:😂😂😂
چانی:چه جالب یه برخورد با یه آدم چه کارایی میتونه انجام بده منو مین سو هم اینجوری با هم اشنا شدیم(برای اطلاعات بیشتر به فصل اول مراجعه کنید) البته توی پارک با هم برخورد کردیم یه دعوای حسابی هم کردیم😂😂 بعد روز بعدش توی شرکت همو دیدیم و دیگه آخرش هیچکس فکرشو نمیکرد با هم ازدواج کنیم(بله من که نویسنده بودم خودمم باورم نمیشد داستان اینجوری پیش بره😂)ادامه دارد
طولانی شد ادامه پارت بعدی امیدوارم دوست داشته باشید نظر بدید حتما ممنونم کیوتیام 😊اگه غلط املایی یا اشتباه تایپی هست معذرت😘
مین سو:چیا تروخدا دیگه کم عر بزن هزارباره آرایشت خراب میشه اینجوری باشه نمیرسیم عروسی بعد داماد بدون عروس بره اونجا خیلی مسخرس
چیا:چکار کنم خوب اشک زوقه
مین سو:چکارت کنم فقط ازت خواهش میکنم دیگه گریه نکن تا آرایشت کنن
داشتم با چیا حرف میزدم گوشیم زنگ خورد
مین سو:بفرما انقدر طولش دادی بچه گریه میکنه حتما که چانیول زنگ زده
مکالمه بین مین سو و چانیول:
مین سو:سلام عزیزم چیزی شده بچه گریه میکنه؟
چانیول:نه بچه آروم تو بغلم خوابیده دلم برات تنگ شده بود خواستم بهت زنگ بزنم چیشد دیگه مگه یه آرایش چقدر طول میکشه
مین سو:اوم منم دلم برات تنگ شده نمیدونم والا چیا خانم همش گریه میکنه آرایشش خراب میشه مجبورن دوباره آرایشش کنن
چانیول:گریه؟؟گریه برای چی؟؟
مین سو:چمیدونم میگه اشک زوقه
چانیول:😂
مین سو:فکر کنم دیگه تمومش کرد اگه گریه کنه میکشمش
چانیول:باشه باشه ادبش کن تا دیگه گریه نکنه😂
مین سو:😂خوب دیگه فعلا بای بای عشقم هواست به بچه باشه اگه چیزی شد بهم زنگ بزن
چانیول:باشه عزیزم خدافظ
مین سو:خدافظ
پایان مکالمه.
هوففف بالاخره آرایش چیا هم تموم شد
مین سو:بخوای دوباره گریه کنی میزنم تو گوشت یه بادمجون رو صورتت میکارم 😠
چیا:😨یا خدا ن...نه دیگه گریه نمیکنم
مین سو:آفرین😊
در تالار عروسی:
چانیول و مین سو:خوشبخت بشید
چیا:خیلی ممنون😊
مین سو:چیا اون روز توی عروسی مارو یادته دم در با یانگ برخورد کردی😄
چیا:آ آره😂
همگی:😂😂😂
چانی:چه جالب یه برخورد با یه آدم چه کارایی میتونه انجام بده منو مین سو هم اینجوری با هم اشنا شدیم(برای اطلاعات بیشتر به فصل اول مراجعه کنید) البته توی پارک با هم برخورد کردیم یه دعوای حسابی هم کردیم😂😂 بعد روز بعدش توی شرکت همو دیدیم و دیگه آخرش هیچکس فکرشو نمیکرد با هم ازدواج کنیم(بله من که نویسنده بودم خودمم باورم نمیشد داستان اینجوری پیش بره😂)ادامه دارد
طولانی شد ادامه پارت بعدی امیدوارم دوست داشته باشید نظر بدید حتما ممنونم کیوتیام 😊اگه غلط املایی یا اشتباه تایپی هست معذرت😘
۲۰.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.