پارت صد و ده...
#پارت صد و ده...
#جانان...
با خوردن نور افتاب تو چشمام بیدار شدم نگاهی به ساعت کردم 7/30 بود میخ سر جام نشستم اخ که الان میکشه منو کارن ...میگم من چرا اینجااصلا...تا جایی که یادمه توی ماشین کارن بودم ...اخ نکنه باز این منو اورده...
دوباره چشمم به ساعت افتاد بدو رفتم سمت اتاق کامین در زدم که ..
کامین: بیدارم جانان برو کارن رو بیدار کن..
من: اوه چه هولی داداش...
کامین: برو بچه ....
سری تکون دادم و رفتم طرف اتاق کارن...در زدم ولی اقا کی جواب داده این بار دومش باشه...
رفتم تو که بیدارش کنم کمی تکونش دادم که نوچ این روی منو هم سفید کرده...یهو یه دور اتاق رو از نظر گذروندم که چشمم خورد به ...
اگه گفتین ...
بله به یه باند خوشکل گوشه اتاق...
اخ کارن بیچاره...
کنترل رو برداشتم و رفتم نزدیک سرویس اتاق ایستادم که اگه خواست بکشتم دستش بهم نرسه...
دکمه انه دستگاه رو زدم که جاتون خالی یه اهنگ بیس دار توپ ازش پخش شد جا داشت یه خورده قر میدادم ولی با پخش صدا توی اتاق کارن از هولش از روی تخت افتاد پایین که...
با دیدنش با فقط لباس زیر از خجالت سرم رو انداختم پایین ...
کارن بعد از چند دقیقه انگار منو دیده باشه و متوجه ماجرا شده باشه گفت:
میکشمت جانان ...
و صدای پاش رو شنیدم که داشت میومد سمتم از خجالت و هول این که بخواد دستش بهم برسه و بکشدم سریع برگشت طرف در سرویس که از ترس یادم رفت در رو باز کنم با صورت رفتم توی در ....
ای تو روحت....
کارن از پشت با دستش گردنم رو گرفت ...
کم صورتم درد میکرد این زد گردنم رو هم ناکار کرد...
من: به خدا غلط کردم دیگه نمیکنم .....
کارن: نوچ تو ادم نمیشی...اخه دختر تو ار و درد هم نداری بخدا هر کی جای تو بود این همه از من کتک میخورد تا حالا از سایه منم میترسید چه برسه به این که مثل تو باشه..
من: خوب من چیم شبیه بقیه هستش که این باشه...
کارن: کاملا حرفت درسته قانع شدم ...ولی تنبیهت باشه واسه امشب بعد مراسم...
من: ممنون واقعا ..
کارن: زیاد تشکر نکن گلم چیز جالبی در انتظارت نیست..
من: همین که الان کاری نمیکنی خودش خیلی خوبه ..تا شبم خدا کریمه...
کارن سری تکون داد و عقب رفت چلی من همین جور سرم پایین بود که گفت:
واسه چی سر به زیر شدی نقشه جدید میکشی...
من: نه بابا من ...نقشه...مگه داریم.....ولی میگم اوممم..میشه یه نگاه به خودت بندازی...
کارن فک کنم به خودش نگاه کرد که سریع گفت برو بیرون ...
منم سریع فلنگ رو بستم...
رفتم اشپز خونه صبحونه حاضر کنم که دیدم اق داماد چه صبحونه ای چیده...
من: اوهههههههه داداش من چه کرده..
کامین: معلوم نیست ما تو رو اوردیم تو این خونه چی کار کنی دقیقا...
من: من بدبخت که مردم از بس شستم و پختم و سابیدم..
کامین: اه ای کزت ول کن این حرفا رو بیا بخور بیاید بریم واسه مراسم عقد...
سری تکون دادم و نشستم پشت میز ...
#جانان...
با خوردن نور افتاب تو چشمام بیدار شدم نگاهی به ساعت کردم 7/30 بود میخ سر جام نشستم اخ که الان میکشه منو کارن ...میگم من چرا اینجااصلا...تا جایی که یادمه توی ماشین کارن بودم ...اخ نکنه باز این منو اورده...
دوباره چشمم به ساعت افتاد بدو رفتم سمت اتاق کامین در زدم که ..
کامین: بیدارم جانان برو کارن رو بیدار کن..
من: اوه چه هولی داداش...
کامین: برو بچه ....
سری تکون دادم و رفتم طرف اتاق کارن...در زدم ولی اقا کی جواب داده این بار دومش باشه...
رفتم تو که بیدارش کنم کمی تکونش دادم که نوچ این روی منو هم سفید کرده...یهو یه دور اتاق رو از نظر گذروندم که چشمم خورد به ...
اگه گفتین ...
بله به یه باند خوشکل گوشه اتاق...
اخ کارن بیچاره...
کنترل رو برداشتم و رفتم نزدیک سرویس اتاق ایستادم که اگه خواست بکشتم دستش بهم نرسه...
دکمه انه دستگاه رو زدم که جاتون خالی یه اهنگ بیس دار توپ ازش پخش شد جا داشت یه خورده قر میدادم ولی با پخش صدا توی اتاق کارن از هولش از روی تخت افتاد پایین که...
با دیدنش با فقط لباس زیر از خجالت سرم رو انداختم پایین ...
کارن بعد از چند دقیقه انگار منو دیده باشه و متوجه ماجرا شده باشه گفت:
میکشمت جانان ...
و صدای پاش رو شنیدم که داشت میومد سمتم از خجالت و هول این که بخواد دستش بهم برسه و بکشدم سریع برگشت طرف در سرویس که از ترس یادم رفت در رو باز کنم با صورت رفتم توی در ....
ای تو روحت....
کارن از پشت با دستش گردنم رو گرفت ...
کم صورتم درد میکرد این زد گردنم رو هم ناکار کرد...
من: به خدا غلط کردم دیگه نمیکنم .....
کارن: نوچ تو ادم نمیشی...اخه دختر تو ار و درد هم نداری بخدا هر کی جای تو بود این همه از من کتک میخورد تا حالا از سایه منم میترسید چه برسه به این که مثل تو باشه..
من: خوب من چیم شبیه بقیه هستش که این باشه...
کارن: کاملا حرفت درسته قانع شدم ...ولی تنبیهت باشه واسه امشب بعد مراسم...
من: ممنون واقعا ..
کارن: زیاد تشکر نکن گلم چیز جالبی در انتظارت نیست..
من: همین که الان کاری نمیکنی خودش خیلی خوبه ..تا شبم خدا کریمه...
کارن سری تکون داد و عقب رفت چلی من همین جور سرم پایین بود که گفت:
واسه چی سر به زیر شدی نقشه جدید میکشی...
من: نه بابا من ...نقشه...مگه داریم.....ولی میگم اوممم..میشه یه نگاه به خودت بندازی...
کارن فک کنم به خودش نگاه کرد که سریع گفت برو بیرون ...
منم سریع فلنگ رو بستم...
رفتم اشپز خونه صبحونه حاضر کنم که دیدم اق داماد چه صبحونه ای چیده...
من: اوهههههههه داداش من چه کرده..
کامین: معلوم نیست ما تو رو اوردیم تو این خونه چی کار کنی دقیقا...
من: من بدبخت که مردم از بس شستم و پختم و سابیدم..
کامین: اه ای کزت ول کن این حرفا رو بیا بخور بیاید بریم واسه مراسم عقد...
سری تکون دادم و نشستم پشت میز ...
۱۴.۴k
۱۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.