پارت شانزدهم
پارت شانزدهم
ا/ت ویو
با دیدن اوپا نیشم تا بناگوش باز شد!
+ا/ت؟؟؟ چه اتفاقی افتاده؟؟ اینا کین؟
-اوپا اینا بچه های آقای یانگ هستن سوک جا و سوکجین
سوک جا و سوکجین:سلام آقای مین
+اینا اینجا چیکار میکنن؟
-کسی که برای تجاوز به من برنامه ریخاه بود داسام نبوده بلکه آقای یانگ بوده!
+ی...یعنی چی؟ پس بچه هاشون اینجا چیکار میکنن؟
-اونا فهمیدن که کار باباشونه تازه اونا مثه باباشون حرص پول و ثروتو ندارن برای همین اومدن بهمون گفتن.....مدارکو به پلیسا دادن اگه بهشون ثابت بشه پلیسا یانگو دستگیر میکنن و داسام هم آزاد میشه!
ویو راوی
مدیر عاملا و کارکنای شرکت عصبی مشغول بودن
اگه اتفاقی برای شرکت میوفتاد و مین یونگی ورشکست میشد اونوقت اون کارکنا چه بلایی سرشون میومد؟
آقای یانگ اصلا توجهی به این وضعیت نمی کرد
اون امروزم سه درصد دیگه از سهام رو برداشته بود
با همین وضعیت مین یونگی ورشکست میشد و تنها راه چاره ی راست و ریست شدن بدهکاریاش ازدواج با دخترش بود
صدای آژیر ماشین پلیس ها تا طبقه های آخر شرکت هم می رسید
یانگ فکر می کرد به خاطر وضعیت شرکت اومدن و قصد دستگیری مین یونگی رو دارن!
اما داستان طورِ دیگه ای بود.....
مامورهای پلیس در حالی که اسلحه به دست وارد دفترکار آقای یانگ شدن بازوهای اون رو گرفتن و مجبورش کردن بلند بشه
-آقای یانگ شما بازداشتید!
و همین حرف کافی بود تا تمام نقشه های یانگ نقش بر آب شه
ا/ت ویو
با دیدن اوپا نیشم تا بناگوش باز شد!
+ا/ت؟؟؟ چه اتفاقی افتاده؟؟ اینا کین؟
-اوپا اینا بچه های آقای یانگ هستن سوک جا و سوکجین
سوک جا و سوکجین:سلام آقای مین
+اینا اینجا چیکار میکنن؟
-کسی که برای تجاوز به من برنامه ریخاه بود داسام نبوده بلکه آقای یانگ بوده!
+ی...یعنی چی؟ پس بچه هاشون اینجا چیکار میکنن؟
-اونا فهمیدن که کار باباشونه تازه اونا مثه باباشون حرص پول و ثروتو ندارن برای همین اومدن بهمون گفتن.....مدارکو به پلیسا دادن اگه بهشون ثابت بشه پلیسا یانگو دستگیر میکنن و داسام هم آزاد میشه!
ویو راوی
مدیر عاملا و کارکنای شرکت عصبی مشغول بودن
اگه اتفاقی برای شرکت میوفتاد و مین یونگی ورشکست میشد اونوقت اون کارکنا چه بلایی سرشون میومد؟
آقای یانگ اصلا توجهی به این وضعیت نمی کرد
اون امروزم سه درصد دیگه از سهام رو برداشته بود
با همین وضعیت مین یونگی ورشکست میشد و تنها راه چاره ی راست و ریست شدن بدهکاریاش ازدواج با دخترش بود
صدای آژیر ماشین پلیس ها تا طبقه های آخر شرکت هم می رسید
یانگ فکر می کرد به خاطر وضعیت شرکت اومدن و قصد دستگیری مین یونگی رو دارن!
اما داستان طورِ دیگه ای بود.....
مامورهای پلیس در حالی که اسلحه به دست وارد دفترکار آقای یانگ شدن بازوهای اون رو گرفتن و مجبورش کردن بلند بشه
-آقای یانگ شما بازداشتید!
و همین حرف کافی بود تا تمام نقشه های یانگ نقش بر آب شه
۲۲.۱k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.