پارت پانزدهم
پارت پانزدهم
+خانوم براتون چایی آوردم مقویه
-نمی خورم آجوما....برو بیرون لطفا....
+ولی خانوم شما اصلا نه غذا می خورین نه کاری می کنین شما خیلی جوونین براتون خوب نیست
-گفتم برو بیرون آجوما!
یه دفعه صدای زنگ خونه اومد
آجوما رفت تا درو باز کنه
+خانوم با شما کار دارن!
-کی اومده؟
+بچه های آقای یانگ
با شنیدن این حرف شوکه شدم و سریع رفتم پایین
یه دختر و یه پسر جوون جلوی در وایساده بودم
×سلام من یانگ سوک جا هستم اینم برادرم یانگ سوکجینه ما اومدیم به شما و برادرتون حقیقتو بگیم!
-حقیقت چی؟
×اون کسی که گفته بود راننده به شما تجاوز کنه همسر برادرتون نبوده بلکه کارِ پدر من بوده....اوپا مدارکو نشون بده
سوکجین گوشیشو از توی جیبش درآورد و چند تا عکس و وویس برام فرستاد
صدای آقای یانگ بود که داشت با هیون صحبت میکرد
سوکجین:حتی اون نامه ای که نوشته بود شما پارانوئید دارید کار پدرم بود....پدرمون می خواست کاری کنه که آقای مین از شما و همسرتون متنفر بشه و خواهرِ من باهاشون ازدواج کنه و منم دست راستش بشم تا کل ارث آقای مین و سهام شرکت به ما برسه هر چند که پدرم خودش یواشکی داره هر هفته مقداری از سهام رو برمیداره
-یعنی همه ی اینا...کارِ آقای یانگه؟
×دقیقا!
-چرا اومدین بهم گفتین؟
×ما مثله پدرمون آدمای حریصی نیستیم خودمون امقدر ثروت دادیم که نخواییم زندگی کسی رو خراب کنیم
-من باید زنگ بزنم به اوپا
سریع گوشیمو برداشتم و زنگ زدم بهش
یونگی ویو
لعنت به این وضع
اون از داسام و ا/ت اینم از اوضاع شرکت
یه سری از مدیر عاملا با دیدن وضعیت سهام می خوان استعفا بدن و سهام هر هفته کم تر و کم تر میشه
فقط بفهمم کار کیه....
گوشیم زنگ خورد
تعجب کردم چون ا/ت اصلا تو این چند روز بهم زنگ نمیزد
-الو؟
+اوپااا یه اتفاق مهم افتاده!
-چه اتفاقی؟
+زود بیا اداره ی پلیس خودت میفهمی!
گوشی رو قطع کرد
حتما یه گند دیگه ای از داسام بالا اومده
بدون توجه به وضعیت شرکت سوار ماشینم شدم و به طرف اداره پلیس رفتم
+خانوم براتون چایی آوردم مقویه
-نمی خورم آجوما....برو بیرون لطفا....
+ولی خانوم شما اصلا نه غذا می خورین نه کاری می کنین شما خیلی جوونین براتون خوب نیست
-گفتم برو بیرون آجوما!
یه دفعه صدای زنگ خونه اومد
آجوما رفت تا درو باز کنه
+خانوم با شما کار دارن!
-کی اومده؟
+بچه های آقای یانگ
با شنیدن این حرف شوکه شدم و سریع رفتم پایین
یه دختر و یه پسر جوون جلوی در وایساده بودم
×سلام من یانگ سوک جا هستم اینم برادرم یانگ سوکجینه ما اومدیم به شما و برادرتون حقیقتو بگیم!
-حقیقت چی؟
×اون کسی که گفته بود راننده به شما تجاوز کنه همسر برادرتون نبوده بلکه کارِ پدر من بوده....اوپا مدارکو نشون بده
سوکجین گوشیشو از توی جیبش درآورد و چند تا عکس و وویس برام فرستاد
صدای آقای یانگ بود که داشت با هیون صحبت میکرد
سوکجین:حتی اون نامه ای که نوشته بود شما پارانوئید دارید کار پدرم بود....پدرمون می خواست کاری کنه که آقای مین از شما و همسرتون متنفر بشه و خواهرِ من باهاشون ازدواج کنه و منم دست راستش بشم تا کل ارث آقای مین و سهام شرکت به ما برسه هر چند که پدرم خودش یواشکی داره هر هفته مقداری از سهام رو برمیداره
-یعنی همه ی اینا...کارِ آقای یانگه؟
×دقیقا!
-چرا اومدین بهم گفتین؟
×ما مثله پدرمون آدمای حریصی نیستیم خودمون امقدر ثروت دادیم که نخواییم زندگی کسی رو خراب کنیم
-من باید زنگ بزنم به اوپا
سریع گوشیمو برداشتم و زنگ زدم بهش
یونگی ویو
لعنت به این وضع
اون از داسام و ا/ت اینم از اوضاع شرکت
یه سری از مدیر عاملا با دیدن وضعیت سهام می خوان استعفا بدن و سهام هر هفته کم تر و کم تر میشه
فقط بفهمم کار کیه....
گوشیم زنگ خورد
تعجب کردم چون ا/ت اصلا تو این چند روز بهم زنگ نمیزد
-الو؟
+اوپااا یه اتفاق مهم افتاده!
-چه اتفاقی؟
+زود بیا اداره ی پلیس خودت میفهمی!
گوشی رو قطع کرد
حتما یه گند دیگه ای از داسام بالا اومده
بدون توجه به وضعیت شرکت سوار ماشینم شدم و به طرف اداره پلیس رفتم
۲۱.۱k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.