رمان دورترین نزدیک ۲
#پارت_۷
صدام ک زد از فکر اومدم بیرون
شروین: برو ناهارتو بخور من میام
_ عشقم شما بیا باهم میخوریم
گونمو بوسید و رفت بالا
بعد نیم ساعت اومد بیرون داشتم کمدشو میگشتم
ی پیرهن دادم دستش
_ اینو بپوش
پیرهنو ازم گرفت
داشتم نگاش میکردم خندید: چیه ترانه
بهش چشمکی زدم
_ دارم دید میزنم !
بلندتر خندید اومد سمتم
شروین: حالا از زاویه ی نزدیکتر دید بزن
چسبیدم بهش
_ زاویه دید بهتریه
رفتم نزدیکتر و لبشو بوسیدم یکم تو همون حال وایسادیم و شروین زل زده بود بهم اومدم عقب
دستش و گذاشت پشتم و چسبوندم ب خودش
محکم بغلم کرده بود منم بغلش کردم
رفتیم ناهار بخوریم
غذا خوردنش ک تموم شد بش گفتم حالا بره بخوابه گفت خوابم نمیاد الان
روبروی تی وی نشسته بود بازم ب من نگا میکرد
بعد از اینکه ظرف میوه رو برداشتم رفتم پیشش ظرف و گذاشتم رو میز و خودم نشستم رو پاش
رفت سمت گردنم و آروم زیر گوشمو بوسید
همینجوری ک کنار گوشم نفس میکشید قلقلکم شد اومد عقب خندید
نگاش ب لبام بودو بلاخره نتونست بیخیال شه و لباشو گذاشت رو لبام
همینجوری که لبامو میخورد هلم داد اونطرف مبل و خودشم اومد روم
دستمو گذاشتم پشت سرش
چند مین بعد ازم جدا شد
گوشیش زنگ خورد منم خواستم بلند شم که چشمم خورد به ماهور!
بیخیال حواسمو پرت تی وی کردم
یکم بعد شیدا هم اومدو دست ماهورو گرفت
اومدن سمت من
شیدا: فیلم ببینیم
ماهور نشست و شیدا سرشو گذاشت رو سینش ماهورم دستشو گذاشت رو موهای شیدا
شروین اومد
با ناراحتی نگاش کردم
_ نگو که میخوای بری!
یکم سکوت کرد بعد اومد و منو بوسید
شروین: پاشو بریم!
ذوق زده پریدم بغلش
_ واقعن؟!
شروین: آره پرنسسم
_ خب پس صبر کن برم آماده شم بیام
شروین: باشه منتظرم
نشست پیش بقیه و من رفتم بالا
جین مشکی و پیرهن بادمجونی رنگی و تنم کردم
موهامو باز گذاشتم آرایش خاصیم ک لازم نیست
کفش اسپرت برداشتم و اومدم پایین
داشتیم میرفتیم ک صدای شیدا اومد : اومدین سر راه خریدم بکنین من حوصله ندارم برم بیرون
باشه ای گفتم و رفتیم...
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #عاشقانه #هنر #زیبا
صدام ک زد از فکر اومدم بیرون
شروین: برو ناهارتو بخور من میام
_ عشقم شما بیا باهم میخوریم
گونمو بوسید و رفت بالا
بعد نیم ساعت اومد بیرون داشتم کمدشو میگشتم
ی پیرهن دادم دستش
_ اینو بپوش
پیرهنو ازم گرفت
داشتم نگاش میکردم خندید: چیه ترانه
بهش چشمکی زدم
_ دارم دید میزنم !
بلندتر خندید اومد سمتم
شروین: حالا از زاویه ی نزدیکتر دید بزن
چسبیدم بهش
_ زاویه دید بهتریه
رفتم نزدیکتر و لبشو بوسیدم یکم تو همون حال وایسادیم و شروین زل زده بود بهم اومدم عقب
دستش و گذاشت پشتم و چسبوندم ب خودش
محکم بغلم کرده بود منم بغلش کردم
رفتیم ناهار بخوریم
غذا خوردنش ک تموم شد بش گفتم حالا بره بخوابه گفت خوابم نمیاد الان
روبروی تی وی نشسته بود بازم ب من نگا میکرد
بعد از اینکه ظرف میوه رو برداشتم رفتم پیشش ظرف و گذاشتم رو میز و خودم نشستم رو پاش
رفت سمت گردنم و آروم زیر گوشمو بوسید
همینجوری ک کنار گوشم نفس میکشید قلقلکم شد اومد عقب خندید
نگاش ب لبام بودو بلاخره نتونست بیخیال شه و لباشو گذاشت رو لبام
همینجوری که لبامو میخورد هلم داد اونطرف مبل و خودشم اومد روم
دستمو گذاشتم پشت سرش
چند مین بعد ازم جدا شد
گوشیش زنگ خورد منم خواستم بلند شم که چشمم خورد به ماهور!
بیخیال حواسمو پرت تی وی کردم
یکم بعد شیدا هم اومدو دست ماهورو گرفت
اومدن سمت من
شیدا: فیلم ببینیم
ماهور نشست و شیدا سرشو گذاشت رو سینش ماهورم دستشو گذاشت رو موهای شیدا
شروین اومد
با ناراحتی نگاش کردم
_ نگو که میخوای بری!
یکم سکوت کرد بعد اومد و منو بوسید
شروین: پاشو بریم!
ذوق زده پریدم بغلش
_ واقعن؟!
شروین: آره پرنسسم
_ خب پس صبر کن برم آماده شم بیام
شروین: باشه منتظرم
نشست پیش بقیه و من رفتم بالا
جین مشکی و پیرهن بادمجونی رنگی و تنم کردم
موهامو باز گذاشتم آرایش خاصیم ک لازم نیست
کفش اسپرت برداشتم و اومدم پایین
داشتیم میرفتیم ک صدای شیدا اومد : اومدین سر راه خریدم بکنین من حوصله ندارم برم بیرون
باشه ای گفتم و رفتیم...
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #عاشقانه #هنر #زیبا
۴۹.۱k
۱۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.