رمان دورترین نزدیک ۲
#پارت_۸
ماهور
چشم از تی وی برداشتم شیدام از کنار اوپن داشت منو نگا میکرد
دورو برمو نگا کردم
+چیه؟!
شیدا: دارم عشق جذابمو نگا میکنم مشکلیه؟!
بلند شدم رفتمش سمتش برگشت سمت آشپزخونه از پشت بغلش کردم فشار دستمو بیشتر کردم دستشو گذاشت روی دستم بردمش سمت مبل هلش دادم رو مبلو خم شدم طرفش میخواست حرفی بزنه ک لباشو بوسیدم
چند لحظه بعد با دردی ک تو سرم پیچید اومدم عقب
دستمو گذاشتم روسرم چشامو بستم ی چیزای مبهمی همش تو فکرم بود از روش بلند شدم نشستن رو مبل شیدا نگران پاشد : خوبی؟!
+اره چیزی نیست
ترسیده به من نگا میکرد
+ میگم خوبم
باشه ای گفت و پوکر زل زد بهم نمیفهمیدم دلیل این دلهره بیجا رو!
ترانه
شروین یه جایی وایساد
باهم پیاده شدیم یکم دورو برو نگا کردم
_ اینجا کجاست؟!
شروین: بریم
رفتیم داخل
مغازه عطر فروشی!
شروین: علاقه خاصی دارم!
_ منم خیلی دوسدارم
یکی یکی شروع کردم ب تست کردن عطرا
شروین: خب انتخاب کردی؟
_ نه! نمیدونم یعنی
شروین خودش اومد پیشم و چندتارو برداشت یکی دوتاشو برداشت امتحان کرد سرشو برد سمت گردنم
_ هووی دیوونه
بیخیال نفس عمیقی کشید
شروین: این که الان زدی ن
یکی دیگه رو برداشت
_ میخوای کل عطرارو بزن بهم و بعد انتخاب کن نظرت چیه!؟
این یکی و زد کنار گوشم و چسبید بهم
خندم گرف جای شلوغیم نبود
شروین: این یکی محشره!!
بعد اینکه س تا عطر دستش بود رفت سمت فروشنده
داشتم همینجوری دوروبر و نگا میکردم
رفتم آخر مغازه ک تقریبا دور از چشم بودو خیلی خلوت یه عطرو برداشتم
چشمم خورد ب نوشته روش
عطر کوکو شنل تحریک کننده و رایحه قوی!
لبخند خبیثی زدم یکمشو زدم اون طرف گردنم بوش جوری بود ک خودمم غرقش شدم خیلی عجیب و جذب کننده بوی میوه و چوب...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #عاشقانه #زیبا
ماهور
چشم از تی وی برداشتم شیدام از کنار اوپن داشت منو نگا میکرد
دورو برمو نگا کردم
+چیه؟!
شیدا: دارم عشق جذابمو نگا میکنم مشکلیه؟!
بلند شدم رفتمش سمتش برگشت سمت آشپزخونه از پشت بغلش کردم فشار دستمو بیشتر کردم دستشو گذاشت روی دستم بردمش سمت مبل هلش دادم رو مبلو خم شدم طرفش میخواست حرفی بزنه ک لباشو بوسیدم
چند لحظه بعد با دردی ک تو سرم پیچید اومدم عقب
دستمو گذاشتم روسرم چشامو بستم ی چیزای مبهمی همش تو فکرم بود از روش بلند شدم نشستن رو مبل شیدا نگران پاشد : خوبی؟!
+اره چیزی نیست
ترسیده به من نگا میکرد
+ میگم خوبم
باشه ای گفت و پوکر زل زد بهم نمیفهمیدم دلیل این دلهره بیجا رو!
ترانه
شروین یه جایی وایساد
باهم پیاده شدیم یکم دورو برو نگا کردم
_ اینجا کجاست؟!
شروین: بریم
رفتیم داخل
مغازه عطر فروشی!
شروین: علاقه خاصی دارم!
_ منم خیلی دوسدارم
یکی یکی شروع کردم ب تست کردن عطرا
شروین: خب انتخاب کردی؟
_ نه! نمیدونم یعنی
شروین خودش اومد پیشم و چندتارو برداشت یکی دوتاشو برداشت امتحان کرد سرشو برد سمت گردنم
_ هووی دیوونه
بیخیال نفس عمیقی کشید
شروین: این که الان زدی ن
یکی دیگه رو برداشت
_ میخوای کل عطرارو بزن بهم و بعد انتخاب کن نظرت چیه!؟
این یکی و زد کنار گوشم و چسبید بهم
خندم گرف جای شلوغیم نبود
شروین: این یکی محشره!!
بعد اینکه س تا عطر دستش بود رفت سمت فروشنده
داشتم همینجوری دوروبر و نگا میکردم
رفتم آخر مغازه ک تقریبا دور از چشم بودو خیلی خلوت یه عطرو برداشتم
چشمم خورد ب نوشته روش
عطر کوکو شنل تحریک کننده و رایحه قوی!
لبخند خبیثی زدم یکمشو زدم اون طرف گردنم بوش جوری بود ک خودمم غرقش شدم خیلی عجیب و جذب کننده بوی میوه و چوب...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #عاشقانه #زیبا
۲۰.۶k
۱۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.