آبهای نیلگون...
#آبهاینیلگون...
یک روز ک دلم گرفت
خودم را برداشتم و بردم
دست خودم را گرفتم
سوی ساحل بردمش
آنجا ک آبهای نیلگون
هر چ قدر هم سیلی خود را
بر دل صخره های سنگی بزنند
گله ای نمیشنوند از صخره ها
آنجا ک وقتی موجی با خود ماهی مرده ای
را میاورد ساحل شکایتی ندارد
آنجا ک هر چقدر هم مرغان دریایی
سر و صدا کنند کسی شکایتی ندارد
آنجا ک هر چقدر صیاد ماهی صید کند
دریا شکایتی ندارد و غمگین نمیشود
آنجا ک هر چقدر پارویت را محکم و با شدت
بر دل آبی دریا بزنی باز هم کسی شکایت ندارد
قدم ب قدم تمام اینها را ب خودم نشان دادم
دست خودم را گرفتم و بردم سمت صدفها
برایش صدف جمع کردم لبخندی زد
همانجا لب دریای خلیج سر بر ماسه ها نهادیم
آرامش دریا ، آواز مرغهای دریایی
صدای جزر و مد آبها ، بادهای ساحلی
همه ی اینها آرامش محض آن روز بود
ب خودم نشان دادم باید مانند دریا باشم
صبور ، آرام ، پر از آرامش ، بخشنده و بی کینه
دریا اگر بخشنده نبود صیاد روزی خود را چگونه
بر سر سفره میاورد ؟؟؟
دریا اگر آرام نبود چطور قایق ها بر روی آب شناور
میشدند و چطور آدمها از دریا لذت میبردند؟؟
ی لحظه ...
اصلا اگر دریا نبود ما آرامش را از ک می آموختیم ؟؟
آری دریا یعنی حکومت آبها بر دل خشک زمین
دریا یعنی عشق عشقی بی پایان
دریا یعنی یک عشق بیکران
دریا ،،،
وح چ اسم زیبای دارد و چ آرامشی در خود جای داده...
***
بیوو برگرد ک بندر حال خراوه
بیو برگرد عزیزوم ک بندر غُبرو خاکه...
تا که نهنگ پیرم جون بیگیره دوباره / تا که نهنگ پیرم جون بیگیره دوباره
تا که عروس دریا شیربچه باز بیاره /شیربچه باز بیاره
تا که صدای یزله باز بپیچه تو یاهو /تا که صدای یزله باز بیچیه تو یاهو
بندرا(!) جون به فدا /دلخشی؟
الا ای عروسه دریا مو به مهر تو اسیرم
وُی بنازم موهای سیاه سی خاطرت می میروم...
#هرمزگانزیبا
#بندرعباس
#ابراهیممنصفی_رامیِجنوب
#چوکِبَندِر
یک روز ک دلم گرفت
خودم را برداشتم و بردم
دست خودم را گرفتم
سوی ساحل بردمش
آنجا ک آبهای نیلگون
هر چ قدر هم سیلی خود را
بر دل صخره های سنگی بزنند
گله ای نمیشنوند از صخره ها
آنجا ک وقتی موجی با خود ماهی مرده ای
را میاورد ساحل شکایتی ندارد
آنجا ک هر چقدر هم مرغان دریایی
سر و صدا کنند کسی شکایتی ندارد
آنجا ک هر چقدر صیاد ماهی صید کند
دریا شکایتی ندارد و غمگین نمیشود
آنجا ک هر چقدر پارویت را محکم و با شدت
بر دل آبی دریا بزنی باز هم کسی شکایت ندارد
قدم ب قدم تمام اینها را ب خودم نشان دادم
دست خودم را گرفتم و بردم سمت صدفها
برایش صدف جمع کردم لبخندی زد
همانجا لب دریای خلیج سر بر ماسه ها نهادیم
آرامش دریا ، آواز مرغهای دریایی
صدای جزر و مد آبها ، بادهای ساحلی
همه ی اینها آرامش محض آن روز بود
ب خودم نشان دادم باید مانند دریا باشم
صبور ، آرام ، پر از آرامش ، بخشنده و بی کینه
دریا اگر بخشنده نبود صیاد روزی خود را چگونه
بر سر سفره میاورد ؟؟؟
دریا اگر آرام نبود چطور قایق ها بر روی آب شناور
میشدند و چطور آدمها از دریا لذت میبردند؟؟
ی لحظه ...
اصلا اگر دریا نبود ما آرامش را از ک می آموختیم ؟؟
آری دریا یعنی حکومت آبها بر دل خشک زمین
دریا یعنی عشق عشقی بی پایان
دریا یعنی یک عشق بیکران
دریا ،،،
وح چ اسم زیبای دارد و چ آرامشی در خود جای داده...
***
بیوو برگرد ک بندر حال خراوه
بیو برگرد عزیزوم ک بندر غُبرو خاکه...
تا که نهنگ پیرم جون بیگیره دوباره / تا که نهنگ پیرم جون بیگیره دوباره
تا که عروس دریا شیربچه باز بیاره /شیربچه باز بیاره
تا که صدای یزله باز بپیچه تو یاهو /تا که صدای یزله باز بیچیه تو یاهو
بندرا(!) جون به فدا /دلخشی؟
الا ای عروسه دریا مو به مهر تو اسیرم
وُی بنازم موهای سیاه سی خاطرت می میروم...
#هرمزگانزیبا
#بندرعباس
#ابراهیممنصفی_رامیِجنوب
#چوکِبَندِر
۱۹۶.۱k
۱۴ مهر ۱۴۰۱