و عشق بود

و عشق بود،
آن حسِ مغشوشی
که در تاریکی ناگاه
محصورمان می کرد
و جذبمان می کرد
در انبوه سوزانِ
نفس ها و تپش ها
و تبسم های دزدانه

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
دیدگاه ها (۰)

🌹 نفس‌های پاییزبه شماره افتادهو یلدای سپید پوشدر راه استاز ت...

دستانم را می‌توانی ببندیپاهایم را می‌توانی ببندیدهانم را می‌...

در ڪوچه باغ ،« عشق » میرفت و با صداےِ حزینشمی خواند :ڪَاهی ڪ...

شانه‌های تو درخروش آفتابِ داغ پرشکوهزیر دانه‌های گرم و روشن ...

🍁🧡#پاییز‌بهاریست‌ک‌عاشق‌شده‌است🧡🍁در هر چیزمی توان #عشق را حس...

مرا می‌شناسی تو ای عشق من از آشنایان احساس آبمو همسایه ام مه...

مرا می شناسی تو ای عـشـق؟من از آشنایان احساس آبمو همسایه ام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط