پارت³⁰
پارت³⁰
#ویو جیمین
بعد اینکه من آماده شدم از اتاق اومدم بیرون و یونگی رو دیدم که یه کت و شلوار مشکی پوشیده خیلی هات شده بود دوباره عاشقش شدم
_ اوههههه یونگی مارو چه کراش شده
+(خنده)
_درو باز کن حتما جونگکوک و تهیونگن
+ باشه
درود باز کرد و ته و کوک اومدن تو
£ یونگی عجب چیزی شدیا
_ شما دو تا آشتی کردین؟
√ آره
_ چجوری؟
√ کل پولامو خرج شیر موز و هویج و بستنی کرد تا آشتی کردیم
_حقته
£ جیمین آماده ای تو؟
_ آره
+ نقشه رو یادتونه که اگه اتفاقی افتاد با تیر خلاصش میکنید
√ من این کارو میکنم
_ بچه ها بچه ها آروم باشیم بابا کاری نمیکنه
√ برای محض اعتیاد این چاقو رو با خودت ببر
_ هوففففف باشه بده دیر شد بریم
سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت مقصد
+ رسیدیم
_ همینجاست ؟
+ آره بیا
یه نفس عمیق کشیدم و از ماشین پیاده شدم و میوا و بادیگارد هاش مواجه شدم
¢ بیا بشین عزیزم
_ یونگی هرچی گفت قاطی نمیکنی تا من علامت بدم(آروم)
+ باش
¢ بیا دیگه بیبی منتظر چی ای؟
_ منو اینجوری صدا نکن آقای پارک صدام کنی بهتره
رفتم رو صندلی جلوش نشستم
¢ باشه هرجور راحتی آقای پارک من قصد اذیت کردنتون رو ندارم
_ حالا خوب شد چی میخوای ؟
¢ معلومه شرکت و مال و اموال و ...... خودتو
_ شرمنده نه شرکت و نه مال و نه اموال و.... خودم رو نمیتونم بهت بدم
¢ مگه نیومدی معامله کنی؟
_ چه معاملهای
¢ احیانا این عکس جونگکوک شما نیست ؟
_ حروم زاده بی خار مادر
اعصابم خورد شد و رفتم و یقه اش رو گرفتم و نزدیکش شدم
_ اون عکسو و فیلمو پاک میکنی
¢ عوففففف لامصب از نزدیک خوردنی تره
_ چی؟
¢ لبتو میگم بیبی
که کمرمو گرفت و منم سریع ازش جدا شدم و یونگی هم سریع اومد و منو کشید عقب
+ خوبی؟
_ آره
آروم لباسمو مرتب کردم و نشستم سر جام
_ اون عکسا رو پاک میکنی
¢ نچ
_ چی میخوای عوضی ؟
¢ تورو
_ پس این معامله به هیچ جا نمیرسه
پاشدم که برم که چهره کوک اومد تو ذهنم
_ هوفففف باشه همه چیو بهت میدم فقط بیخیالم شو
¢ نچچچ
اعصابم نکشید و علامت دادم از اونجایی که تهیونک تیر انداز محشریه دقیققق زد به گوشی یارو و همه جا تیر اندازی شد یونگی ازم محافظت کرد و سوار ماشین شدیم و صدای داد میوا رو میشنیدم و میگفت
¢ پارک جیمین تو یروزی مال من میشی تو یروزی جنده من میشی حالا میبینی(داد و خنده وحشتناک)
با خرفش ترسم گرفت که با بغل یونگی اون ترس ریخت
_ ممنونم یونگی
+ وظیفمه
#ویو جیمین
بعد اینکه من آماده شدم از اتاق اومدم بیرون و یونگی رو دیدم که یه کت و شلوار مشکی پوشیده خیلی هات شده بود دوباره عاشقش شدم
_ اوههههه یونگی مارو چه کراش شده
+(خنده)
_درو باز کن حتما جونگکوک و تهیونگن
+ باشه
درود باز کرد و ته و کوک اومدن تو
£ یونگی عجب چیزی شدیا
_ شما دو تا آشتی کردین؟
√ آره
_ چجوری؟
√ کل پولامو خرج شیر موز و هویج و بستنی کرد تا آشتی کردیم
_حقته
£ جیمین آماده ای تو؟
_ آره
+ نقشه رو یادتونه که اگه اتفاقی افتاد با تیر خلاصش میکنید
√ من این کارو میکنم
_ بچه ها بچه ها آروم باشیم بابا کاری نمیکنه
√ برای محض اعتیاد این چاقو رو با خودت ببر
_ هوففففف باشه بده دیر شد بریم
سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت مقصد
+ رسیدیم
_ همینجاست ؟
+ آره بیا
یه نفس عمیق کشیدم و از ماشین پیاده شدم و میوا و بادیگارد هاش مواجه شدم
¢ بیا بشین عزیزم
_ یونگی هرچی گفت قاطی نمیکنی تا من علامت بدم(آروم)
+ باش
¢ بیا دیگه بیبی منتظر چی ای؟
_ منو اینجوری صدا نکن آقای پارک صدام کنی بهتره
رفتم رو صندلی جلوش نشستم
¢ باشه هرجور راحتی آقای پارک من قصد اذیت کردنتون رو ندارم
_ حالا خوب شد چی میخوای ؟
¢ معلومه شرکت و مال و اموال و ...... خودتو
_ شرمنده نه شرکت و نه مال و نه اموال و.... خودم رو نمیتونم بهت بدم
¢ مگه نیومدی معامله کنی؟
_ چه معاملهای
¢ احیانا این عکس جونگکوک شما نیست ؟
_ حروم زاده بی خار مادر
اعصابم خورد شد و رفتم و یقه اش رو گرفتم و نزدیکش شدم
_ اون عکسو و فیلمو پاک میکنی
¢ عوففففف لامصب از نزدیک خوردنی تره
_ چی؟
¢ لبتو میگم بیبی
که کمرمو گرفت و منم سریع ازش جدا شدم و یونگی هم سریع اومد و منو کشید عقب
+ خوبی؟
_ آره
آروم لباسمو مرتب کردم و نشستم سر جام
_ اون عکسا رو پاک میکنی
¢ نچ
_ چی میخوای عوضی ؟
¢ تورو
_ پس این معامله به هیچ جا نمیرسه
پاشدم که برم که چهره کوک اومد تو ذهنم
_ هوفففف باشه همه چیو بهت میدم فقط بیخیالم شو
¢ نچچچ
اعصابم نکشید و علامت دادم از اونجایی که تهیونک تیر انداز محشریه دقیققق زد به گوشی یارو و همه جا تیر اندازی شد یونگی ازم محافظت کرد و سوار ماشین شدیم و صدای داد میوا رو میشنیدم و میگفت
¢ پارک جیمین تو یروزی مال من میشی تو یروزی جنده من میشی حالا میبینی(داد و خنده وحشتناک)
با خرفش ترسم گرفت که با بغل یونگی اون ترس ریخت
_ ممنونم یونگی
+ وظیفمه
۴.۹k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.