جنلیسا
جنلیسا ☆
ویو لیسا
صبح با صدای زنگ گوشیم چشام و باز کردم و زودی صدای زنگ خاموش کردم تا ماندو کوچولوم بیدار نشه پاشدم شیک و پیک کردم و گفتم
لیسا : حداقل امیدوارم امروز عین لباسام خوب باشه
رفتم پایین صبحانه خوردم و کیف دستیم و که داخلش تبلت و چندتا پرونده برای سرمایه گذاری روی شرکت گوان شی بود برداشتم و به سمت ماشین رفتم که سوار شدنی صدای جنی رو از بالا شنیدم که از پنجره داد زد
جنی : لیسا جونم اومدنی برام پاستیل خرسی میخری ؟
لیسا : باشه میخرم برو تو زمستونه سرما میخوری
جنی با داد گفت
جنی : چشم الان میرم
سوار ماشین شدم به سمت شرکت رفتم ماشین و گذاشتم جلو شرکت و از بادیگاردای شرکت اومدن پیشم یکی ماشینم برد و پارک کرد و اون یکی اومده بود چون کلی خبرنگار جمع شده بود اونجا ازم محافظت کنه
خبرنگار یک : خانم مانوبان به نظرتون سرمایه گذاری روی شرکت
گوان شی کار درستیه ؟
خبرنگار دو : خانم مانوبان شما پول زیادی از شرکت دارید به نظرتون برای اینده حساب کتاب کردن روی این شرکت کاره درستیه ؟
لیسا : شما همتون یه سوال دارید درسته پس بعدا بعد از اجرا متوجه میشید که سرمایه گذاری من درسته یا غلط یا اصلا سرمایه گذاری میکنم یا نه
خبرنگار سه : پس یعنی امکان اینکه سرمایه گذاری نکنید هست ؟
لیسا : بله هست
رفتم توی شرکت و به سمت اتاق جلسه رفتم
لیسا : جلسه رو شروع میکنیم
چهیونگ : خانم ما با یه مشکل برخوردیم شما واقعا میخواید روی این شرکت سرمایه گذاری کنید
لیسا : نه انقدر احمق نیستم از شما زودتر فهمیدم اونا فقط میخوان پولای مارو بالا بکشن
چهیونگ : ولی رییس کار از کار گذشته شریکتون اقای پارک امضای سرمایه گذاری رو میخوان بعد از ظهر بزنن
لیسا : چی ؟ همین الان اقای پارک رو صدا بزنید
چهیونگ : چشم رییس جیان برو رییس پارک رو صدا بزن
جیان : چشم (پارک اومد)
پارک : چیزی شده خانم مانوبان
لیسا : چطور تونستی بدون اجازه من جلسه بزاری تا امضا بزنی ؟ انگار یادت رفته به زار یادت بندازم من ۸۰ درصد از این شرکت رو دارم و تو فقط ۲۰درصد از این شرکت سود میبری *با داد*
پارک : یادم هست خانوم
لیسا : پس بزار بهت بگم پارک اگه تا ۵ دقیقه دیگه زنگ نزنی به شرکت گوان شی و جلسه رو تعطیل نکنی اون ۲۰ درصد هم ازت میگیرم
پارک : باشه باشه رییس الان
( زنگ زد )
پارک : تموم شد خانوم
لیسا : همه از این به بعد حواستون باشه اینجا از همه بالاتر منم بدونید دارید چیکار میکنید بدون مشورت با من هیچ کاری انجام نمیگرده فهمیدید ؟ *با داد*
همه : فهمیدیم
لیسا : من میرم خونه اعصابم خورد شد برا ادم اعصاب نمیزارید که
رفتم پایین به بادیگارد گفتم ماشینم و اورد و با سرعت به سمت خونه روندم رفتم خونه ساعت ۲ بود چه زود گذشته بود و من نفهمیده بودم
ویو لیسا
صبح با صدای زنگ گوشیم چشام و باز کردم و زودی صدای زنگ خاموش کردم تا ماندو کوچولوم بیدار نشه پاشدم شیک و پیک کردم و گفتم
لیسا : حداقل امیدوارم امروز عین لباسام خوب باشه
رفتم پایین صبحانه خوردم و کیف دستیم و که داخلش تبلت و چندتا پرونده برای سرمایه گذاری روی شرکت گوان شی بود برداشتم و به سمت ماشین رفتم که سوار شدنی صدای جنی رو از بالا شنیدم که از پنجره داد زد
جنی : لیسا جونم اومدنی برام پاستیل خرسی میخری ؟
لیسا : باشه میخرم برو تو زمستونه سرما میخوری
جنی با داد گفت
جنی : چشم الان میرم
سوار ماشین شدم به سمت شرکت رفتم ماشین و گذاشتم جلو شرکت و از بادیگاردای شرکت اومدن پیشم یکی ماشینم برد و پارک کرد و اون یکی اومده بود چون کلی خبرنگار جمع شده بود اونجا ازم محافظت کنه
خبرنگار یک : خانم مانوبان به نظرتون سرمایه گذاری روی شرکت
گوان شی کار درستیه ؟
خبرنگار دو : خانم مانوبان شما پول زیادی از شرکت دارید به نظرتون برای اینده حساب کتاب کردن روی این شرکت کاره درستیه ؟
لیسا : شما همتون یه سوال دارید درسته پس بعدا بعد از اجرا متوجه میشید که سرمایه گذاری من درسته یا غلط یا اصلا سرمایه گذاری میکنم یا نه
خبرنگار سه : پس یعنی امکان اینکه سرمایه گذاری نکنید هست ؟
لیسا : بله هست
رفتم توی شرکت و به سمت اتاق جلسه رفتم
لیسا : جلسه رو شروع میکنیم
چهیونگ : خانم ما با یه مشکل برخوردیم شما واقعا میخواید روی این شرکت سرمایه گذاری کنید
لیسا : نه انقدر احمق نیستم از شما زودتر فهمیدم اونا فقط میخوان پولای مارو بالا بکشن
چهیونگ : ولی رییس کار از کار گذشته شریکتون اقای پارک امضای سرمایه گذاری رو میخوان بعد از ظهر بزنن
لیسا : چی ؟ همین الان اقای پارک رو صدا بزنید
چهیونگ : چشم رییس جیان برو رییس پارک رو صدا بزن
جیان : چشم (پارک اومد)
پارک : چیزی شده خانم مانوبان
لیسا : چطور تونستی بدون اجازه من جلسه بزاری تا امضا بزنی ؟ انگار یادت رفته به زار یادت بندازم من ۸۰ درصد از این شرکت رو دارم و تو فقط ۲۰درصد از این شرکت سود میبری *با داد*
پارک : یادم هست خانوم
لیسا : پس بزار بهت بگم پارک اگه تا ۵ دقیقه دیگه زنگ نزنی به شرکت گوان شی و جلسه رو تعطیل نکنی اون ۲۰ درصد هم ازت میگیرم
پارک : باشه باشه رییس الان
( زنگ زد )
پارک : تموم شد خانوم
لیسا : همه از این به بعد حواستون باشه اینجا از همه بالاتر منم بدونید دارید چیکار میکنید بدون مشورت با من هیچ کاری انجام نمیگرده فهمیدید ؟ *با داد*
همه : فهمیدیم
لیسا : من میرم خونه اعصابم خورد شد برا ادم اعصاب نمیزارید که
رفتم پایین به بادیگارد گفتم ماشینم و اورد و با سرعت به سمت خونه روندم رفتم خونه ساعت ۲ بود چه زود گذشته بود و من نفهمیده بودم
- ۶.۵k
- ۰۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط