فیک : گودال
فیک: گودال
part²
دختر نفس عمیقی از روی راحتی کشید
سرشو به صندلی ماشین تکیه داد که یادش به گردنبند افتاد
یک لحظه نفس کشیدن از یادش رفت
سریع گردنبند از زیر لباس بیرون آورد وقتی مطمعن شد سر جاشه نفس عمیقی بیرون داد
سرعت ماشین پایین و پایین تر آمد
کنار جاده ایستاد
نگاه خنثی به دختر داد
منتظر جواب داد وقتی از دختر جوابی نشنید خودش شروع کرد
" زود باز بگو ببینم قضیه از چه قراره "
" اعم ...چیزه ... اعم "a.t
" اینقدر اعم اعم نکن حرفتو بزن "
از خشن بودنش ترسید
خودشو جمع جور کرد سرشو بالا گرفت و لب زد
" همش تقصیر رئیس چانه ... اونا افراد رئیس چان بودن "a.t
" چرا دونبالتن؟ "
" رئیس چان بهم درخواست ازدواج داد و منم رد کردم "a.t
از حرفش شورع به خندیدن کرد با همون حال خنده حرف زد
" فقط بخاطر اینکه درخواست ازدواجشو رد کرده بودی اینطوری دنبالت بود؟ هع خنده داره "
" درخواست ازدواجشو رد کردن چون اونطوری مجبور بودم کل زندگیم رو به اون عوضی خدمت کنم و مثل دخترای که گرفته برده اَش باشم و کنیزیشو بکنم هر روز خدا شکنجه هاش و شلاق هاش و سوزوندن بدنمو تحمل کنم تا وقتی که بمیرم برم زیر خاک "a.t
دست از خندیدن برداشت و حالت جدی به چهرهاَش داد
" دختر عجیبی هستی ، دخترای که چان گرفته حاظر برای که مال اون باشن به جون هم بیوفتن بعد تو ازش فرار میکنی "
" من... وایسا ببینم تو چان از کجا میشناسی؟ "a.t
جوابشو نداد ماشینو روشن کرد و حرکت کرد
دختر متوجه چیزی شد و حرف زد
"میخوام پیاده شم "a.t
" میرسونمت بعد هر جا که خواستی برو "
" گفتم میخوام پیاده شم "a.t
" گفتم میرسونمت بعد هر جا که خواستی برو "
لول صداشو بالا بُرد
" گفتممیخوام پیاده شم "a.t
با بالا رفتن صدای دختر ، مَرد هم صداشو بالا بُرد
" سر من داد نزن بتمرگ سر جات "
در ماشین باز کرد
" وایمیسی یا پیاده شم "a.t
وقتی دید در ماشینو باز کرد گفت
" دیونه داری چیکار میکنی در ماشینو ببند "
" گفتم میخوام پیاده شم "a.t
"باشه باشه ایستادم "
تا ماشین ایستاد از ماشین با سرعت خارج شد
پشت سرش مَرد از ماشین خارج دنبالش دوید
بهش رسید
بازوش گرفت
" ولم کن (بلند) "a.t
با صدای بلندی سرش فریاد زد
" خفه شو "
از صدای بلندش ترسید و دیگه هیچی نگفت و تقلا نکرد
تُن صداشو پایین آورد
part²
دختر نفس عمیقی از روی راحتی کشید
سرشو به صندلی ماشین تکیه داد که یادش به گردنبند افتاد
یک لحظه نفس کشیدن از یادش رفت
سریع گردنبند از زیر لباس بیرون آورد وقتی مطمعن شد سر جاشه نفس عمیقی بیرون داد
سرعت ماشین پایین و پایین تر آمد
کنار جاده ایستاد
نگاه خنثی به دختر داد
منتظر جواب داد وقتی از دختر جوابی نشنید خودش شروع کرد
" زود باز بگو ببینم قضیه از چه قراره "
" اعم ...چیزه ... اعم "a.t
" اینقدر اعم اعم نکن حرفتو بزن "
از خشن بودنش ترسید
خودشو جمع جور کرد سرشو بالا گرفت و لب زد
" همش تقصیر رئیس چانه ... اونا افراد رئیس چان بودن "a.t
" چرا دونبالتن؟ "
" رئیس چان بهم درخواست ازدواج داد و منم رد کردم "a.t
از حرفش شورع به خندیدن کرد با همون حال خنده حرف زد
" فقط بخاطر اینکه درخواست ازدواجشو رد کرده بودی اینطوری دنبالت بود؟ هع خنده داره "
" درخواست ازدواجشو رد کردن چون اونطوری مجبور بودم کل زندگیم رو به اون عوضی خدمت کنم و مثل دخترای که گرفته برده اَش باشم و کنیزیشو بکنم هر روز خدا شکنجه هاش و شلاق هاش و سوزوندن بدنمو تحمل کنم تا وقتی که بمیرم برم زیر خاک "a.t
دست از خندیدن برداشت و حالت جدی به چهرهاَش داد
" دختر عجیبی هستی ، دخترای که چان گرفته حاظر برای که مال اون باشن به جون هم بیوفتن بعد تو ازش فرار میکنی "
" من... وایسا ببینم تو چان از کجا میشناسی؟ "a.t
جوابشو نداد ماشینو روشن کرد و حرکت کرد
دختر متوجه چیزی شد و حرف زد
"میخوام پیاده شم "a.t
" میرسونمت بعد هر جا که خواستی برو "
" گفتم میخوام پیاده شم "a.t
" گفتم میرسونمت بعد هر جا که خواستی برو "
لول صداشو بالا بُرد
" گفتممیخوام پیاده شم "a.t
با بالا رفتن صدای دختر ، مَرد هم صداشو بالا بُرد
" سر من داد نزن بتمرگ سر جات "
در ماشین باز کرد
" وایمیسی یا پیاده شم "a.t
وقتی دید در ماشینو باز کرد گفت
" دیونه داری چیکار میکنی در ماشینو ببند "
" گفتم میخوام پیاده شم "a.t
"باشه باشه ایستادم "
تا ماشین ایستاد از ماشین با سرعت خارج شد
پشت سرش مَرد از ماشین خارج دنبالش دوید
بهش رسید
بازوش گرفت
" ولم کن (بلند) "a.t
با صدای بلندی سرش فریاد زد
" خفه شو "
از صدای بلندش ترسید و دیگه هیچی نگفت و تقلا نکرد
تُن صداشو پایین آورد
۱۷.۰k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.