فیک جونگکوک: تاته مائه
فیک جونگکوک: تاتهمائه
part³⁶
" آمدم اینجا تو رو ببینم "Taehyung
"منو؟ چیزی شده؟ "a.t
" از اینکه یه چیزو بپیچونم خوشم نمیاد پس میرم سر اصل مطلب ... "Taehyung
" چیشده؟ "a.t
" جونگکوک ... "Taehyung
نفسشو بیرون داد
" ا.ت ... جونگکوک مُرده "Taehyung
" ها؟ چی؟جونگکوک چیشده؟ "a.t
" مُرده ... جونگکوک مُرد ، ا.ت "Taehyung
" ها؟ هع ... داری شوخی میکنه دیگی ، جونگکوک گفته اینو بگی ، نه؟ "a.t
" نه ا.ت شوخی در کار نیست راسته ، حتی جنازه شم امروز میخوان خاک کنن "Taehyung
چشماش پُر اشک شد
' یعنی چی؟ '
' دیروز صبح بوسم کرد! '
' اون منو ول نکرده ، نه؟ '
" تو ... داری دروغ میگی "a.t
اشکاش سرازیر شدن
از گونش پایین میامدن و روی لباش فرود می آمدن
" ا.ت ... من با جون رفیقم شوخی نمیکنم "Taehyung
هر لحظه حجم اشکاش بیشتر میشد
کنترلی بر احساساتش نداشت
گونه هاش خیس میکرد
درونش داشت فریاد میشد و چشماش اشک میریخت
شروع به خندیدن کرد
" بهش بگو بیاد ... "a.t
" ا.ت ، جونگکوک .... "Taehyung
" بهش بگو بیاد (جیغ) "a.t
با جیغی که زد
نگهبان ها وارد عمارت شدن
گیج و منگ بخ اطراف نگاه میکردن
تهیونگ دستش آورد بالا و بهشون اشاره کرد که برن بیرون
قبل از اینکه برن بیرون ا.ت صداشون کرد
"هیییی برید دنبال جونگکوک (بلند) "a.t
سرشون انداختن پایین
نگهبان: شرمنده خانم
از عمارت بیرون رفتن
فردا امتحان ریاضی دارم ☠️💩
هعیعی....
پارت آخر نیست
کلی پارت دیگه هست با ماجرا های دیگه
آخرشم غمگین نیست ، پس ناراحت نشید >_<
پارت بعدی ۵۵ تا لایک میخواد رفقا 😉
part³⁶
" آمدم اینجا تو رو ببینم "Taehyung
"منو؟ چیزی شده؟ "a.t
" از اینکه یه چیزو بپیچونم خوشم نمیاد پس میرم سر اصل مطلب ... "Taehyung
" چیشده؟ "a.t
" جونگکوک ... "Taehyung
نفسشو بیرون داد
" ا.ت ... جونگکوک مُرده "Taehyung
" ها؟ چی؟جونگکوک چیشده؟ "a.t
" مُرده ... جونگکوک مُرد ، ا.ت "Taehyung
" ها؟ هع ... داری شوخی میکنه دیگی ، جونگکوک گفته اینو بگی ، نه؟ "a.t
" نه ا.ت شوخی در کار نیست راسته ، حتی جنازه شم امروز میخوان خاک کنن "Taehyung
چشماش پُر اشک شد
' یعنی چی؟ '
' دیروز صبح بوسم کرد! '
' اون منو ول نکرده ، نه؟ '
" تو ... داری دروغ میگی "a.t
اشکاش سرازیر شدن
از گونش پایین میامدن و روی لباش فرود می آمدن
" ا.ت ... من با جون رفیقم شوخی نمیکنم "Taehyung
هر لحظه حجم اشکاش بیشتر میشد
کنترلی بر احساساتش نداشت
گونه هاش خیس میکرد
درونش داشت فریاد میشد و چشماش اشک میریخت
شروع به خندیدن کرد
" بهش بگو بیاد ... "a.t
" ا.ت ، جونگکوک .... "Taehyung
" بهش بگو بیاد (جیغ) "a.t
با جیغی که زد
نگهبان ها وارد عمارت شدن
گیج و منگ بخ اطراف نگاه میکردن
تهیونگ دستش آورد بالا و بهشون اشاره کرد که برن بیرون
قبل از اینکه برن بیرون ا.ت صداشون کرد
"هیییی برید دنبال جونگکوک (بلند) "a.t
سرشون انداختن پایین
نگهبان: شرمنده خانم
از عمارت بیرون رفتن
فردا امتحان ریاضی دارم ☠️💩
هعیعی....
پارت آخر نیست
کلی پارت دیگه هست با ماجرا های دیگه
آخرشم غمگین نیست ، پس ناراحت نشید >_<
پارت بعدی ۵۵ تا لایک میخواد رفقا 😉
۱۸.۸k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.