فیک: گودال
فیک: گودال
part¹
سرعت دویدنشو هر لحظه بیشتر از قبل میکرد
اینقدر دویده بود که سینش میسوخت
هر آن ممکن بود پاهاش کَنده بشه
فرصت ایستادن نداشت لحظهی غفلت باعث میشد با جونش بازی کنه
نور چراغقوه نگهبان های دور جنگل انبوه میچرخید تا پیداش کنه آخرشم نور یکیش افتاد روش و باعث خبر کردن بقیه شد
" هی پیداش کردم "
با شنیدن صداش سرعتش بیشتر کرد
به سرعت از کنار درختان گذر میکرد از روی سنگ های بزرگ میپرید و از سرازیری پایین میرفت
از سرازیری پایین رفت و باعث شد با سرعت به وسط جاده بره که نور ماشین روش افتاد و صدای بوقش بلند شد ، جیغ بلندی کشید چشماشو بست
فکر کرد مُرده و این آخر ماجراس ولی سخت در اشتباه بود
تازه این داستان شروع شده
چشماشو از هم فاصله داد
ماشین در چند سانتیش ایستاده بود
اشکی که در چشمانش حلقه بسته بود به آرومی سرازیر شد به شیشه دودی ماشین زل زده بود تا ببینه کیه ولی چیزی مشخص نبود
در ماشین با عصبانیت باز شد و قامت مَردی قد بلند و خوشچهره با کت شلوار مشکی نمایان شد
اَخم کرده بود و با اعصابت غرید
" هی معلومه چته؟! چرا میپری وسط جاده نگفتی بزنم بهت ، چته زن هااا؟ "
نگهبان ها صدای ترمز ماشین و جیغ دختر شنیدن و صدای بلندشو از دور شنیده میشد
" از این طرف "
ترسش هر لحظه بیشتر از قبل آشفتهاَش میکرد
به مَرد نزدیک شد و با چشماش اشکیش بهش نگاه کرد و با صدای لرزون صحبت کرد
" تروخدا ... تروخدا کمکم کنید دنبالمن ... تنها راه نجاتم شماید ... تروخدا "a.t
متوجه آشفتگیش و ترس پیش از حدش شد ولی قبل از اینکه وارد عمل بشه بهش گفت:
" کیا دنبالتن؟ "
صدای نگهبان ها هر لحظه نزدیک نزدیک تر میشد
" توروخدا کمکم کنید لطفا "a.t
" تا ندونم قضیه چیه کاری نمیکنم "
صدای نگهبان های شنیده میشد
" هی نور ماشینو میبینم "
" جناب تروخدا بهتون میگم ولی لطفا کمکم کنید "a.t
دستی لای موهای مشکی رنگش کرد و هوف بلندی کشید
به دختر آشفته روبهروش نگاه کرد
" برو سوار شد "
سریع سوار ماشین شدن
پاشو روی گاز فشار داد و به سرعت حرکت کرد به قدری که صدای سابیده شدن لاستیک های ماشین شنیده شد
part¹
سرعت دویدنشو هر لحظه بیشتر از قبل میکرد
اینقدر دویده بود که سینش میسوخت
هر آن ممکن بود پاهاش کَنده بشه
فرصت ایستادن نداشت لحظهی غفلت باعث میشد با جونش بازی کنه
نور چراغقوه نگهبان های دور جنگل انبوه میچرخید تا پیداش کنه آخرشم نور یکیش افتاد روش و باعث خبر کردن بقیه شد
" هی پیداش کردم "
با شنیدن صداش سرعتش بیشتر کرد
به سرعت از کنار درختان گذر میکرد از روی سنگ های بزرگ میپرید و از سرازیری پایین میرفت
از سرازیری پایین رفت و باعث شد با سرعت به وسط جاده بره که نور ماشین روش افتاد و صدای بوقش بلند شد ، جیغ بلندی کشید چشماشو بست
فکر کرد مُرده و این آخر ماجراس ولی سخت در اشتباه بود
تازه این داستان شروع شده
چشماشو از هم فاصله داد
ماشین در چند سانتیش ایستاده بود
اشکی که در چشمانش حلقه بسته بود به آرومی سرازیر شد به شیشه دودی ماشین زل زده بود تا ببینه کیه ولی چیزی مشخص نبود
در ماشین با عصبانیت باز شد و قامت مَردی قد بلند و خوشچهره با کت شلوار مشکی نمایان شد
اَخم کرده بود و با اعصابت غرید
" هی معلومه چته؟! چرا میپری وسط جاده نگفتی بزنم بهت ، چته زن هااا؟ "
نگهبان ها صدای ترمز ماشین و جیغ دختر شنیدن و صدای بلندشو از دور شنیده میشد
" از این طرف "
ترسش هر لحظه بیشتر از قبل آشفتهاَش میکرد
به مَرد نزدیک شد و با چشماش اشکیش بهش نگاه کرد و با صدای لرزون صحبت کرد
" تروخدا ... تروخدا کمکم کنید دنبالمن ... تنها راه نجاتم شماید ... تروخدا "a.t
متوجه آشفتگیش و ترس پیش از حدش شد ولی قبل از اینکه وارد عمل بشه بهش گفت:
" کیا دنبالتن؟ "
صدای نگهبان ها هر لحظه نزدیک نزدیک تر میشد
" توروخدا کمکم کنید لطفا "a.t
" تا ندونم قضیه چیه کاری نمیکنم "
صدای نگهبان های شنیده میشد
" هی نور ماشینو میبینم "
" جناب تروخدا بهتون میگم ولی لطفا کمکم کنید "a.t
دستی لای موهای مشکی رنگش کرد و هوف بلندی کشید
به دختر آشفته روبهروش نگاه کرد
" برو سوار شد "
سریع سوار ماشین شدن
پاشو روی گاز فشار داد و به سرعت حرکت کرد به قدری که صدای سابیده شدن لاستیک های ماشین شنیده شد
۲۱.۲k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.