half brother فصل ۲ part : 49
به عنوان یک بچه هرگز دلیل نفرت جونگسو رو از خودش نمی فهمید طرفداری یونا از جونگسو غیر قابل قبول بود و من می خواستم که همون جا بین صفحات خفش کنم بهترین کاری که کرد این بود که برخالف نظر جونگسو برای جونگکوک یک سگ خرید جونگکوکی مایه ارامش و بهترین دوست جونگکوک شد
جونگکوک همچنین به موقعی که خیانت جونگسو رو فهمید اشاره کرده...وقتی کامپیوتر پدرش رو هک کرده بود و عشق بازی آنلاینش رو با مادرم دید...
جونگکوک احساس پشیمونی می کرد چون اون خبر خیانت جونگسو رو به مادرم داد...
عواقب فروپاشی یونا چالش های جدیدی درست کرد...
همون جوری که به جونگسو اعتماد داشت حالا به جونگکوک اعتماد می کرد و این همراه شد
با کشف حقیقت درباره ی جونگهون تا اینکه با مرگ جونگکوکی توی گرداب سقوط افتاد...
شروع به سیگار کشیدن و الکل خوردن کرد تا از شر استرس خالص شه دچار نوعی اعتیاد به تتو به عنوان راهی برای بیان خودش و بی قیدی جنسی شد...
باکرگیش رو توی سن ۱۵ سالگی با یک زن تتوکار از دست داد...
کنار اومدن با قسمت های اصلی کتاب برام سخت بود ولی صداقتش تحسین برانگیز بود بدون توقف به خوندن ادامه دادم تا اینکه به جایی رسیدم که باید توقف می کردم تا خودم رو برای ادامه اماده کنم فصلی که مربوط به من بود.
( گرتا انتقام)
تنها چیزی بود که باعث می شد امسال رو در خونه جونگسو با خونواده جدیدش بگذرونم ،چیزی که مایه تسلی بود برام تبدیل زندگیشون به جهنم بود اون باید هزینه تیمارستان مادرمو می داد اون مادرمو به یه صندوقچه ی امانات تبدیل کرده
بود که هیچوقت چیزی از ماجرا نگه و من رو به حال خودم رها کرده بود تا خودم تمام تکه های پازل رو بچینم قبل از اینکه ببینمش دخترش تصمیم گرفتم ازش متنفر باشم...
تابحال ملاقات نداشتیم اما من بدترین تصویر ممکن رو ازش داشتم فقط از روی اسمش که به طرز طعنه امیزی هم قافیه با جونگسو گِرِتا با خودم فکر کردم که چقدر اسم زشتیه....شرط میبندم که صورتشم به زشتیه اسمشه... لحظه ای که پامو از هواپیما بیرون گذاشتم مه و بوی بد بوستون بهم خوش امد گفت...
قبلا از آب و هوای خرابش شنیده بودم اما حالا به محض پا گذاشتن توی بوستون و دیدن زدن اطرافم به شدت ماجرا پی بردم
وقتی به خونه رسیدیم از ماشین جونگسو پیاده نشدم ولی سرد بود و داشتم یخ میزدم پس بالاخره کوتاه اومدمو رفتم داخل...
خواهر ناتنیم با یک لبخند گنده روی صورتش توی پذیرایی منتظرم بود نگاهم سریعا روی گردنش فرود اومد،لعنت به من...
خب اینم از پارت هدیه آخر امشب حمایت کنید یادتون نره
شبتون بخیر🌌✨️🌙
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.