عاشقانه های شبنم

یک شب به دیدنت می آیم
یک شب که ماه آن بالا نشسته و دورش ستاره ها جمع شده بودند و او لبخند مهتابی اش را می ریخت روی زمین.
باید دوباره چشمهایت را تماشا کنم
دست هایت را ببوسم
و کمی سرم را روی شانه ات بگذارم.
این دل لامذهب سر و سامان که ندارد
دارد از فرط دلتنگی ات می ترکد.
...اما تو
تا آن شب فرا برسد
گاهی
و فقط گاهی به من فکر کن.
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم درکنارعزیزترینم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط