فیک: گودال
فیک: گودال
part¹⁴
همانطور که اشکاش پاک میکرد خندید
تهیونگ: الان میایم
جیمین: نیاید میخورم
تهیونگ: باشه باشه الان میایم
تهیونگ: بیا بریم
" باش "a.t
از اتاق بیرون رفتن
وارد آشپزخونه شدن
جین: دختر فرستادمت که بری بیاریش بعد خودت نیومدی
" خخ ببخشید "a.t
سر میز نشستن
در حال خوردن بودن که تهیونگ سر صحبت باز کرد
تهیونگ: از این به بعد ا.ت خواهر منه
غذا توی گلویسرا گیر کرد و شروع به سرفه کردن ، کردن
" چی؟ بهش گفتی؟ "jk
" هی آقا پسر از قبل خبر داشتم "a.t
جین: چی؟
جیمین:میدونستی هیچی نمیگفتی؟
" دیشب که داشتید میگفتید فهمیدم ، نگفتمم تا خودش بگه "a.t
تهیونگ: خخخ درسته
" هی خانم کوچولو من با کار دارم "jk
" چی؟ "a.t
" اون شب بهم نگفتی که چان هم دنبال توعه هم گردنبند فقط گفتی دنبال خودته باید تقاص دروغ تو پس بدی "jk
" نگفتم تا یه وقت گردنبند ازم نگیری "a.t
" آخه گردنبند تو به چه دردم میخوره! "jk
" به همون دردی که به چان میخوره "a.t
" بهر حال باید تلافی دروغ گفتنتو پس بدی "jk
" من تلافی هیچ چیزی پس نمیدم "a.t
" مجبورت میکنم "jk
" مجبورم کن تا ببینی باهات چیکار میکنم "a.t
" نه بابا خانم کوچولوم زور داشته خبر نداشتیم! "jk
" خیلی وقته فقطمثل جنابعالی عقدهای نیستیم "a.t
" من عقدهایم؟ "jk
" کور بودی کَرم شدی ، بله جنابعالی عقدهای "a.t
" کور کَر بودنو بهت نشون میدم دختریه پرو رو "jk
" نشون بده بب... "a.t
اعصاب خورده پسرا از جر بحث های الکی این دو تا در آمد
جین: بسه دیگه شما دوتا
جیمین: الکی الکی دارید سر چیزای بیخود بحث میکنید خسته شدم بابا
تهیونگ: هیچ کدومتون با هم دیگه کاری نمیکنید ... غذا تون بخورید خرف اضافی هم نزنید
دست از بحث کردن برداشتند
جین: راستی لی سون هو ، دعوت نامه فرستاد
جیمین: اع ؟... پس باید برای امشب آماده شیم
تهیونگ: گفته باشما همه باهم میریم مگه نه جونگکوک!
" باشه بابا باهاتون میام "jk
" دعوت نامه چی؟ جایی میخواید برید؟ "a.t
تهیونگ: لی سون هو یکی از شُرکای قدیمیمونه امشبم سالگرد شرکت جدیدشه هر سال جشن میگیره امشبم جشنشه
" آهان که اینطور "a.t
_ شب _ عمارت جئون _
هر چهار تاشون با کت و شلوار آماده شده بودن
دَم در ایستاده بودن
" اوح امشب حسابی خوشتیپ شدینا "a.t
جین: خوشتیپ بودیم
" معلومه که بودید ولی امشب یه چیز دیگه شدید "a.t
جیمین: مطمعنی که نمیخوای باهامون بیایی خونه تنهای
" نه بابا من که کاری نیستم زیاد تنها بودم مشکی نیست "a.t
تهیونگ:درسته ، ولی اینجا زیادی بزرگه نمیترسی؟
" چی نه بابا ترس کجا بود شما برید من منتظرتون میمونم "a.t
جین:هر جور راحتی
تهیونگ: هر وقت زنگ زدم جواب بده
" به یه ثانیه نشده جواب میدم "a.t
لپ دختر کشید
تهیونگ: مواظب خودت باش
" شما هم همینطور... بهتون خوش بگذره "a.t
part¹⁴
همانطور که اشکاش پاک میکرد خندید
تهیونگ: الان میایم
جیمین: نیاید میخورم
تهیونگ: باشه باشه الان میایم
تهیونگ: بیا بریم
" باش "a.t
از اتاق بیرون رفتن
وارد آشپزخونه شدن
جین: دختر فرستادمت که بری بیاریش بعد خودت نیومدی
" خخ ببخشید "a.t
سر میز نشستن
در حال خوردن بودن که تهیونگ سر صحبت باز کرد
تهیونگ: از این به بعد ا.ت خواهر منه
غذا توی گلویسرا گیر کرد و شروع به سرفه کردن ، کردن
" چی؟ بهش گفتی؟ "jk
" هی آقا پسر از قبل خبر داشتم "a.t
جین: چی؟
جیمین:میدونستی هیچی نمیگفتی؟
" دیشب که داشتید میگفتید فهمیدم ، نگفتمم تا خودش بگه "a.t
تهیونگ: خخخ درسته
" هی خانم کوچولو من با کار دارم "jk
" چی؟ "a.t
" اون شب بهم نگفتی که چان هم دنبال توعه هم گردنبند فقط گفتی دنبال خودته باید تقاص دروغ تو پس بدی "jk
" نگفتم تا یه وقت گردنبند ازم نگیری "a.t
" آخه گردنبند تو به چه دردم میخوره! "jk
" به همون دردی که به چان میخوره "a.t
" بهر حال باید تلافی دروغ گفتنتو پس بدی "jk
" من تلافی هیچ چیزی پس نمیدم "a.t
" مجبورت میکنم "jk
" مجبورم کن تا ببینی باهات چیکار میکنم "a.t
" نه بابا خانم کوچولوم زور داشته خبر نداشتیم! "jk
" خیلی وقته فقطمثل جنابعالی عقدهای نیستیم "a.t
" من عقدهایم؟ "jk
" کور بودی کَرم شدی ، بله جنابعالی عقدهای "a.t
" کور کَر بودنو بهت نشون میدم دختریه پرو رو "jk
" نشون بده بب... "a.t
اعصاب خورده پسرا از جر بحث های الکی این دو تا در آمد
جین: بسه دیگه شما دوتا
جیمین: الکی الکی دارید سر چیزای بیخود بحث میکنید خسته شدم بابا
تهیونگ: هیچ کدومتون با هم دیگه کاری نمیکنید ... غذا تون بخورید خرف اضافی هم نزنید
دست از بحث کردن برداشتند
جین: راستی لی سون هو ، دعوت نامه فرستاد
جیمین: اع ؟... پس باید برای امشب آماده شیم
تهیونگ: گفته باشما همه باهم میریم مگه نه جونگکوک!
" باشه بابا باهاتون میام "jk
" دعوت نامه چی؟ جایی میخواید برید؟ "a.t
تهیونگ: لی سون هو یکی از شُرکای قدیمیمونه امشبم سالگرد شرکت جدیدشه هر سال جشن میگیره امشبم جشنشه
" آهان که اینطور "a.t
_ شب _ عمارت جئون _
هر چهار تاشون با کت و شلوار آماده شده بودن
دَم در ایستاده بودن
" اوح امشب حسابی خوشتیپ شدینا "a.t
جین: خوشتیپ بودیم
" معلومه که بودید ولی امشب یه چیز دیگه شدید "a.t
جیمین: مطمعنی که نمیخوای باهامون بیایی خونه تنهای
" نه بابا من که کاری نیستم زیاد تنها بودم مشکی نیست "a.t
تهیونگ:درسته ، ولی اینجا زیادی بزرگه نمیترسی؟
" چی نه بابا ترس کجا بود شما برید من منتظرتون میمونم "a.t
جین:هر جور راحتی
تهیونگ: هر وقت زنگ زدم جواب بده
" به یه ثانیه نشده جواب میدم "a.t
لپ دختر کشید
تهیونگ: مواظب خودت باش
" شما هم همینطور... بهتون خوش بگذره "a.t
۱۸.۱k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.