فیک: گودال
فیک: گودال
part¹²
روی تخت دراز کشیده بود
پتو روش نبود نزدیکش شد
پتو روش کشید
چراغ خواب کوچیک کنار تخت خاموش کرد
بیرون رفت و در اتاق بست
با بیرون رفتنشون از خونه شروع به گریه کردن ، کرد
نمیتونست دست از گریه کردن برداره همینطوری پشت سر هم اشکاش گونه هاشو خیس میکردن
_فردا آن روز_
از خواب بیدار شد
بخاطر گریه های پی در پی دیشبش چشماش قرمز و ورم کرده بود
از روی تخت بلند شد
خودشو توی آینه نگاه کرد
دستش روی صورتش کشید
" وای شبیه سیب زمینی شدم "a.t
وارد سرویس داخل اتاق شد
صورتشو شست و بیرون رفت
وارد آشپزخونه شد
" صبح بخیر "a.t
" صبح بخ.. "jk
با دیدن صورت ورم شده دختر زد زیر خنده
" خخخ شبیه پاستیل خرسی شدی خخخ "jk
" [شبیه پاستیل خرسی؟ بیشور] "a.t
هنوزم داشت بهش میخندید و از خنده اشکش در آمده بود
" خیلی بیشوری غول بیابونی "a.t
" هع چی؟ خخ غول بیابونی؟هعخخ "jk
" اره ... شبیه غول بیابونی خیلی گندهای "a.t
" من خیلی گندهاَم؟ "jk
نزدیکش شد
با هر قدمی که به سمتش برمیداشت به عقب میرفت تا با کابینت برخورد کرد
میخواست از دستش فرار کنه که دستش دور کابینت گذاشت و مانع فرارش شد
صورتشو نزدیکش کرد
صورتشو عقب برد وقتی که دید نمیتونه بیشتر عقب ببره صورتشو چرخوند
با دستش چونشو گرفت
فاصله شون به میلی متر میرسید
" من خیلی گندهاَم یا تو خیلی ریزه میزهایه! "jk
" نخیر کوچیک نیستم من قدم ۱۷۰ عه "a.t
" هع ... ولی من ازت بلند ترم تو خیلی کوچیکی "jk
دستشو روی گونهای دختر کشید
میخواست فاصله چند میلی متریشون از بین ببره که ...
جین:اوح داره جالب میشه
باشنیدن صداش کوک هل داد جلو
و از زیر دستش بیرون آمد
"هی تو کی بیدار شدی؟ "jk
جین: چرا به هم زدین تازه داشت جالب میشد
" خخ خیلی بد موقع میای پسر "jk
دستش روی شون جئون گذاشت
جین: اوح نه بابا میخواستی چیکار کنی کلک ... میدونی اگه یکی بفهمه چقدر اعصبانی میشه
" اهم .. چیزه.. من امروز باید برم شرکت "a.t
" همون موقع بهت گفتم تا یه مدتی از شرکت خبری نیست "jk
" نمیشه که .. دوماه از کار بیکارم کردی نمیتونم که نرم "a.t
" چرا میشه .. بشین تو خونه "jk
"آخه حوصلمم سر رفته "a.t
" میبرمت بیرون ... خوب شد یا بازم میخوای اعتراض کنی! "jk
" تا وقتی که نرم سرکار اینقدر اعتراض میکنم تا مخت بترکه "a.t
" هیچی هم نگی مخم از دستت میترکه "jk
" بیشور "a.t
part¹²
روی تخت دراز کشیده بود
پتو روش نبود نزدیکش شد
پتو روش کشید
چراغ خواب کوچیک کنار تخت خاموش کرد
بیرون رفت و در اتاق بست
با بیرون رفتنشون از خونه شروع به گریه کردن ، کرد
نمیتونست دست از گریه کردن برداره همینطوری پشت سر هم اشکاش گونه هاشو خیس میکردن
_فردا آن روز_
از خواب بیدار شد
بخاطر گریه های پی در پی دیشبش چشماش قرمز و ورم کرده بود
از روی تخت بلند شد
خودشو توی آینه نگاه کرد
دستش روی صورتش کشید
" وای شبیه سیب زمینی شدم "a.t
وارد سرویس داخل اتاق شد
صورتشو شست و بیرون رفت
وارد آشپزخونه شد
" صبح بخیر "a.t
" صبح بخ.. "jk
با دیدن صورت ورم شده دختر زد زیر خنده
" خخخ شبیه پاستیل خرسی شدی خخخ "jk
" [شبیه پاستیل خرسی؟ بیشور] "a.t
هنوزم داشت بهش میخندید و از خنده اشکش در آمده بود
" خیلی بیشوری غول بیابونی "a.t
" هع چی؟ خخ غول بیابونی؟هعخخ "jk
" اره ... شبیه غول بیابونی خیلی گندهای "a.t
" من خیلی گندهاَم؟ "jk
نزدیکش شد
با هر قدمی که به سمتش برمیداشت به عقب میرفت تا با کابینت برخورد کرد
میخواست از دستش فرار کنه که دستش دور کابینت گذاشت و مانع فرارش شد
صورتشو نزدیکش کرد
صورتشو عقب برد وقتی که دید نمیتونه بیشتر عقب ببره صورتشو چرخوند
با دستش چونشو گرفت
فاصله شون به میلی متر میرسید
" من خیلی گندهاَم یا تو خیلی ریزه میزهایه! "jk
" نخیر کوچیک نیستم من قدم ۱۷۰ عه "a.t
" هع ... ولی من ازت بلند ترم تو خیلی کوچیکی "jk
دستشو روی گونهای دختر کشید
میخواست فاصله چند میلی متریشون از بین ببره که ...
جین:اوح داره جالب میشه
باشنیدن صداش کوک هل داد جلو
و از زیر دستش بیرون آمد
"هی تو کی بیدار شدی؟ "jk
جین: چرا به هم زدین تازه داشت جالب میشد
" خخ خیلی بد موقع میای پسر "jk
دستش روی شون جئون گذاشت
جین: اوح نه بابا میخواستی چیکار کنی کلک ... میدونی اگه یکی بفهمه چقدر اعصبانی میشه
" اهم .. چیزه.. من امروز باید برم شرکت "a.t
" همون موقع بهت گفتم تا یه مدتی از شرکت خبری نیست "jk
" نمیشه که .. دوماه از کار بیکارم کردی نمیتونم که نرم "a.t
" چرا میشه .. بشین تو خونه "jk
"آخه حوصلمم سر رفته "a.t
" میبرمت بیرون ... خوب شد یا بازم میخوای اعتراض کنی! "jk
" تا وقتی که نرم سرکار اینقدر اعتراض میکنم تا مخت بترکه "a.t
" هیچی هم نگی مخم از دستت میترکه "jk
" بیشور "a.t
۲۳.۱k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.