حسرت
حسرت
Part:3
"ویو مین سو"
تو حیاط عمارت قدم میزدم.
سنا رو دیدم که داره با پشمک سوار ماشین میشه!هه دختره ی رو مخ
آره اون خواهرمه ولی ه*رزه ی بیشنیست!!
سیگارمواز پاکت در آوردم و گذاشتم تو دهنم و یه پک ازش گرفتم و آوردم بیرون و دودشو تو هوا معلق کردم.
من عاشق بودم.عاشق کسی منو حتا نمیشناسه!!!!حتا اسمم نمیدونه'خنده'
داشتم تو حیاط سیگار میکشیدم که یهو اون جک عوضی سرشو از پنجره آورد بیرون و گفت
"جک پدر سنا و مین سو هست"
جک:آهای عوضی آفرین سیگار بکش که زودتر بمیری از دستت راحت شم!
مین سو:حرومزاده ی عوضی
جک:'پوزخند'
"ویو دا یون"
میخواستم برم سالن که یهو یادم اومد تیشرت کوک خونمون مونده سریع لباسشو اتوکردم و گذاشتم تو پاکت و به سمت دامپزشکی راه افتادم.....
'30مین بعد'
رسیدم دامپزشکی.
سریع پیاده شدم و سمت مطب دکتر جئون رفتم'خنده'
دا یون:دکتر جئون هستن؟'خنده'
کوک:اوو دا یون خوش اومدی'خنده'
سنا:سلام شما؟'حرص'
دای یون:اوو سلام من دا یون هستم تتو آرتیست معروف کشور'دستشو دراز کرد به سمت سنا'
سنا:خوشبختم'مغرور'
دا یون:او فک کنم از دیدن من زیاد خوشحال نشدین'لبخند'
کوک:دا یون؟!چیزی شده اومدی؟
دا یون:اوه داشت یادم میرفت'پاکتوسمت کوک گرفت'
دا یون:تیشرتت خونمون مونده بود!
سنا:تیشرت؟خونه؟'زیر لب'
کوک:آه ممنونم. میدونی چقدر حواس پرتم'خنده'
دا یون:آره میدونم خیلی خوبهم میدونم'خنده'
کوک:بگم برات قهوه بیارن؟!
دا یون:نه لازم نی من باید برم خدافظ'رفت بیرون'
"ویو هایون"
رفتم سالن
^سالن تتو پارک دا یون^
داشتم میرفتم سمت اتاق تتو که یهو منشی چوی گفت
م.چ:ببخشید ولی شما نمیتونید برید اونجا
هایون:برای چی؟
م.چ:چون خانم هنوز نیومدن
هایون:اوکی اینجا منتظر میمونم
"40مین بعد"
دا یون:منشی چوی هر مشتری که زودتر اومد رو به ترتیب بفرست بدو من یه عالمه کار دارم
م.چ:چشم
هایون:سلا دا یون
دا یون:عه سلام هایون چطوری؟دلم برات تنگ شده بود!ولی ببخشید الان خیلیی کار دارم
هایون:اوه مهم نی من خاستم یه تتو پاندا بزنم واسع همین اومدمم
دا یون:اوه اوکی پس باید منتظر باشی پاندا کوچولو'خنده'
"6ساعت بعد"
دا یون:بعدی'کلافه'
م.چ:خانم براتون قهوه بیارم؟
دا یون:منشی چوی این 10مین قهوه که دارم میخورم!!!!!
م.چ:'خنده'
کوک:سلام سلام
دا یون:'بی حوصله'
کوک:اوه اوه اینجا خطریه که'خنده'
دا یون:وای خسته شدم
کوک:عه نچ نچ منم هستم'خنده'
دا یون:کوک میام میکشمت الان
Part:3
"ویو مین سو"
تو حیاط عمارت قدم میزدم.
سنا رو دیدم که داره با پشمک سوار ماشین میشه!هه دختره ی رو مخ
آره اون خواهرمه ولی ه*رزه ی بیشنیست!!
سیگارمواز پاکت در آوردم و گذاشتم تو دهنم و یه پک ازش گرفتم و آوردم بیرون و دودشو تو هوا معلق کردم.
من عاشق بودم.عاشق کسی منو حتا نمیشناسه!!!!حتا اسمم نمیدونه'خنده'
داشتم تو حیاط سیگار میکشیدم که یهو اون جک عوضی سرشو از پنجره آورد بیرون و گفت
"جک پدر سنا و مین سو هست"
جک:آهای عوضی آفرین سیگار بکش که زودتر بمیری از دستت راحت شم!
مین سو:حرومزاده ی عوضی
جک:'پوزخند'
"ویو دا یون"
میخواستم برم سالن که یهو یادم اومد تیشرت کوک خونمون مونده سریع لباسشو اتوکردم و گذاشتم تو پاکت و به سمت دامپزشکی راه افتادم.....
'30مین بعد'
رسیدم دامپزشکی.
سریع پیاده شدم و سمت مطب دکتر جئون رفتم'خنده'
دا یون:دکتر جئون هستن؟'خنده'
کوک:اوو دا یون خوش اومدی'خنده'
سنا:سلام شما؟'حرص'
دای یون:اوو سلام من دا یون هستم تتو آرتیست معروف کشور'دستشو دراز کرد به سمت سنا'
سنا:خوشبختم'مغرور'
دا یون:او فک کنم از دیدن من زیاد خوشحال نشدین'لبخند'
کوک:دا یون؟!چیزی شده اومدی؟
دا یون:اوه داشت یادم میرفت'پاکتوسمت کوک گرفت'
دا یون:تیشرتت خونمون مونده بود!
سنا:تیشرت؟خونه؟'زیر لب'
کوک:آه ممنونم. میدونی چقدر حواس پرتم'خنده'
دا یون:آره میدونم خیلی خوبهم میدونم'خنده'
کوک:بگم برات قهوه بیارن؟!
دا یون:نه لازم نی من باید برم خدافظ'رفت بیرون'
"ویو هایون"
رفتم سالن
^سالن تتو پارک دا یون^
داشتم میرفتم سمت اتاق تتو که یهو منشی چوی گفت
م.چ:ببخشید ولی شما نمیتونید برید اونجا
هایون:برای چی؟
م.چ:چون خانم هنوز نیومدن
هایون:اوکی اینجا منتظر میمونم
"40مین بعد"
دا یون:منشی چوی هر مشتری که زودتر اومد رو به ترتیب بفرست بدو من یه عالمه کار دارم
م.چ:چشم
هایون:سلا دا یون
دا یون:عه سلام هایون چطوری؟دلم برات تنگ شده بود!ولی ببخشید الان خیلیی کار دارم
هایون:اوه مهم نی من خاستم یه تتو پاندا بزنم واسع همین اومدمم
دا یون:اوه اوکی پس باید منتظر باشی پاندا کوچولو'خنده'
"6ساعت بعد"
دا یون:بعدی'کلافه'
م.چ:خانم براتون قهوه بیارم؟
دا یون:منشی چوی این 10مین قهوه که دارم میخورم!!!!!
م.چ:'خنده'
کوک:سلام سلام
دا یون:'بی حوصله'
کوک:اوه اوه اینجا خطریه که'خنده'
دا یون:وای خسته شدم
کوک:عه نچ نچ منم هستم'خنده'
دا یون:کوک میام میکشمت الان
۵.۹k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.