فریبp18
فریبp18
_ات پاشو رسیدیم
ات چشماشو باز کرد و دید که کنار ساحله
_داشتی می اوردیم دریا
_اوهوم بریم
ات از ماشین پیاده شد کوکم پیاده شد رفتن سمت دریا و کوک رفت چیزی برای خوردن بخره
ات منتظر کوک بود که چشمش به فانوس خورد
ارامش؟ اونم اینجا اینجا بجز درد ویز دیکه ای برام نداره
طولی نکشید که کوک اومد تو دستش کیکو شیر موز بود
ات شیر موز رو گرفت و شروع کرد به نوشیدنش
_کوک میدونستی شیر موز رو مخصوصن تو این ساحل خیلی دوس دارم
_واقعا پی انتخواب درستی کردم
1 ساعتی گذشته بودو اوت و کوک چیزی نگفتهبودن که کوک یهو برگشت و دست ات رو گرفت
_ات ی سوال ازت دارم
_بپرس _زخمای رو تنت، بدنت همه جاش پر زخمه نه زخمای معمولی زخمای عمیق که جای چاقوعن بهم بگو همه چی رو بهم بگو ات
_وقتی 15 سالم بود خانوادمو تو ی صانحه رانندگی از دست دادم بعد از طرف ی پلیس به فرزند خوندگی گرفته شدم اون بهم تعلیف داد بهمی رزمی یاد داد وقتی 20 سالم بود به اعنوان کاراموز به معموریت فرستاده میشدم و با ادم بعدا درگیر میشدم این زخما به خاطر ماموریت هام به وجود اومدن ولی بعد فوت پدر خوندم منم از این کار زدم بیرون
_معذرت میخوام پرسیدم گذشته بدی داشتی
گذشته بعد به نظر کوک ایه بدو ناراحت کنن بود این داستانی که ات بهش گفت از سر تا پا دروغ بود اگه کوک واقعیت رو میدونست به ات به چشم اینکه گذشته بد داشته و فقط میخواسته انتقام بگیرع نگاهمی کرد یا به عنوان ی هیولا
_ات تو همه کستو از دست دادی کسیو نداری ولی من قول میدم هیچ وقت ترکت نکنم میخوام برات ی زندگی بدون سختی بسازم ات من...دوست دارم
ات تو چشمای کوک نگاه کرد و با دستاش صورت کوک رو قاب کردو گفت
_منم دوست دارم و لباشو رو لبای کوک گذاشت و ماچ ارومی بهش زدو جدا شد و تو چشمای کوک نگاه کرد
_انتظار اینو نداشتم پس
کوک ات رو تو اغوشش میکشه و شروع میکنهبه بوس*دنش
بعد 3دقیقه از هم جدا میشن
_فک کنم قراره لبم پف کنه
کوک خنده مردونه ای کرد و ماچ کوچولویی رو لبای ات زد و گفت
_اگه پف کرد خودم روشون یخ میزارم
کوک ات رو مهکم بغل و سرشو کرد لای گردنش و عمیق بو کشید الان دیگه میتونست راحت ات رو بغل کنه اونم بدون هیچ نگرانی ترسوتردیدی
_کوک
_جونم _طلوع خورشید خیلی خوشگله _اره خوشگله ولی نه به اندازه تو _لاسو ولی الان بایدبریم ساعت 8صبح ی جلسه کاری مهم دارم
_باشه بیا بریم میرسونمت خونت
_ات پاشو رسیدیم
ات چشماشو باز کرد و دید که کنار ساحله
_داشتی می اوردیم دریا
_اوهوم بریم
ات از ماشین پیاده شد کوکم پیاده شد رفتن سمت دریا و کوک رفت چیزی برای خوردن بخره
ات منتظر کوک بود که چشمش به فانوس خورد
ارامش؟ اونم اینجا اینجا بجز درد ویز دیکه ای برام نداره
طولی نکشید که کوک اومد تو دستش کیکو شیر موز بود
ات شیر موز رو گرفت و شروع کرد به نوشیدنش
_کوک میدونستی شیر موز رو مخصوصن تو این ساحل خیلی دوس دارم
_واقعا پی انتخواب درستی کردم
1 ساعتی گذشته بودو اوت و کوک چیزی نگفتهبودن که کوک یهو برگشت و دست ات رو گرفت
_ات ی سوال ازت دارم
_بپرس _زخمای رو تنت، بدنت همه جاش پر زخمه نه زخمای معمولی زخمای عمیق که جای چاقوعن بهم بگو همه چی رو بهم بگو ات
_وقتی 15 سالم بود خانوادمو تو ی صانحه رانندگی از دست دادم بعد از طرف ی پلیس به فرزند خوندگی گرفته شدم اون بهم تعلیف داد بهمی رزمی یاد داد وقتی 20 سالم بود به اعنوان کاراموز به معموریت فرستاده میشدم و با ادم بعدا درگیر میشدم این زخما به خاطر ماموریت هام به وجود اومدن ولی بعد فوت پدر خوندم منم از این کار زدم بیرون
_معذرت میخوام پرسیدم گذشته بدی داشتی
گذشته بعد به نظر کوک ایه بدو ناراحت کنن بود این داستانی که ات بهش گفت از سر تا پا دروغ بود اگه کوک واقعیت رو میدونست به ات به چشم اینکه گذشته بد داشته و فقط میخواسته انتقام بگیرع نگاهمی کرد یا به عنوان ی هیولا
_ات تو همه کستو از دست دادی کسیو نداری ولی من قول میدم هیچ وقت ترکت نکنم میخوام برات ی زندگی بدون سختی بسازم ات من...دوست دارم
ات تو چشمای کوک نگاه کرد و با دستاش صورت کوک رو قاب کردو گفت
_منم دوست دارم و لباشو رو لبای کوک گذاشت و ماچ ارومی بهش زدو جدا شد و تو چشمای کوک نگاه کرد
_انتظار اینو نداشتم پس
کوک ات رو تو اغوشش میکشه و شروع میکنهبه بوس*دنش
بعد 3دقیقه از هم جدا میشن
_فک کنم قراره لبم پف کنه
کوک خنده مردونه ای کرد و ماچ کوچولویی رو لبای ات زد و گفت
_اگه پف کرد خودم روشون یخ میزارم
کوک ات رو مهکم بغل و سرشو کرد لای گردنش و عمیق بو کشید الان دیگه میتونست راحت ات رو بغل کنه اونم بدون هیچ نگرانی ترسوتردیدی
_کوک
_جونم _طلوع خورشید خیلی خوشگله _اره خوشگله ولی نه به اندازه تو _لاسو ولی الان بایدبریم ساعت 8صبح ی جلسه کاری مهم دارم
_باشه بیا بریم میرسونمت خونت
۴.۴k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.