Devil...
Devil...
پارت پنجم
_____________
ویو ا.ت
وارد بیمارستان شد ...نگاهی به اطراف انداخت اما شخص مورد نظرش رو پیدا نکرد
سمت میز پذیرش و اطلاعات رفت
ات:ببخشید یکی یا دو ساعت پیش یه بیمار تصادفی رو آورده بودند اینجا
∆اسم؟!
ات:کیم هانول...
∆طبقه چهارم خط قرمز رو دنبال کن ...چند دقیقه دیگه از اتاق عمل بیرون میاد ...
ات:ممنون ...
∆فقط ...هزینه بیمارستان پرداخت نشده لطفاً پرداخت کنید
ات:چ،چشم...
سمت طبقه چهارم رفت...تو فکر هزینه بیمارستان بود اگر زیاد باشه نمیتونه پرداختش کنه و هانول هم کسی رو جز من نداره...اون دوست بچگی من بود و اگر اتفاقی براش بیافته کل زندگی منم خراب میشه ...به مکان مورد نظر رسید که هانول رو از اتاق عمل بیرون آوردند ...
لازمی نبود دلیل این حال هانول رو بپرسه چون هانول مشکل قلبی داشت و حالش بد شده بود ...
پرش زمانی
چند روزی گذشته بود هانول هنوز بستری بود ...باید میرفتم پول ترخیص رو پرداخت میکردم و هانول رو از بیمارستان ترخیص میکردم ...
پر استرس سمت بخش مورد نظرش حرکت کرد...دعا دعا میکرد اونقدر هزینه زیاد نباشه ...
وارد دفتر شد
£بفرمایید؟!
ات:برای ترخیص کیم هانول اومدم ...ه،هزینه چقدر میشه ؟!...
£هزینه ؟؟...
مرده نگاهی به کامپیوتر کرد و اطلاعات رو بالا آورد
£هزینه پرداخت شده
ات:چ،چی؟!...من پولی ندادم!...هزینه چقدر بوده؟!
£(یه هزینه خیلی خیلی بالا رو تصور کنید)
ات:ک،کی پرداخت شده؟!
£همین چند دقیقه پیش...یه آقایی اومد و پرداخت کرد ...ولی مشخصات نگرفتیم ...اگر میخواهید ببینیدش اگر الان برید فکر کنم بهش برسید ...لباسش کاملا مشکی بود و یه کلاه کپ با ماسک مشکی داشت ...
ات:م،ممنون
ا.ت سمت در خروجی بیمارستان حرکت کرد ...یه پسر رو. دید که کاملا لباس مشکی پوشیده...سریع سمتش رفت و از در بیرون رفت که دید دیگه اون آدم نیست ...
نگاهی به اطراف انداخت که دوباره دیدش که سوار یه ماشین مشکی شد و با سرعت حرکت کرد ...
پرش زمانی ...
آروم روی تخت دراز کشید ...تمام فکرش پیش اون مردی بود که پول رو پرداخت کرده ...چرا هیچوقت نمیتونه چهرش رو ببینه!؟...چرا هیچوقت نمیتونه باهاش هم کلام بشه ؟!...
___________
وارد خونه شد آروم جک رو صدا زد
@بله آقای جونگکوک ؟!
_میتونی برای خونه خرید کنی ؟!
@خرید؟!...اتفاقی افتاده؟!...
_نه ...فقط ببین هرچی تو خونه کم داریم تاکید میکنم هرچی ...حتی وسایل خونه بخر
@چشم...فقط فضولی نباشه اما چرا؟!
_قراره به زودی یه نفر به عمارت اضافه بشه
@بله ...امشب وسایل رو براتون میارم ...
_اوکی ممنون
جک لبخند آرومی زد و سمت آشپزخونه رفت ...
ادامه کامنت
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK
پارت پنجم
_____________
ویو ا.ت
وارد بیمارستان شد ...نگاهی به اطراف انداخت اما شخص مورد نظرش رو پیدا نکرد
سمت میز پذیرش و اطلاعات رفت
ات:ببخشید یکی یا دو ساعت پیش یه بیمار تصادفی رو آورده بودند اینجا
∆اسم؟!
ات:کیم هانول...
∆طبقه چهارم خط قرمز رو دنبال کن ...چند دقیقه دیگه از اتاق عمل بیرون میاد ...
ات:ممنون ...
∆فقط ...هزینه بیمارستان پرداخت نشده لطفاً پرداخت کنید
ات:چ،چشم...
سمت طبقه چهارم رفت...تو فکر هزینه بیمارستان بود اگر زیاد باشه نمیتونه پرداختش کنه و هانول هم کسی رو جز من نداره...اون دوست بچگی من بود و اگر اتفاقی براش بیافته کل زندگی منم خراب میشه ...به مکان مورد نظر رسید که هانول رو از اتاق عمل بیرون آوردند ...
لازمی نبود دلیل این حال هانول رو بپرسه چون هانول مشکل قلبی داشت و حالش بد شده بود ...
پرش زمانی
چند روزی گذشته بود هانول هنوز بستری بود ...باید میرفتم پول ترخیص رو پرداخت میکردم و هانول رو از بیمارستان ترخیص میکردم ...
پر استرس سمت بخش مورد نظرش حرکت کرد...دعا دعا میکرد اونقدر هزینه زیاد نباشه ...
وارد دفتر شد
£بفرمایید؟!
ات:برای ترخیص کیم هانول اومدم ...ه،هزینه چقدر میشه ؟!...
£هزینه ؟؟...
مرده نگاهی به کامپیوتر کرد و اطلاعات رو بالا آورد
£هزینه پرداخت شده
ات:چ،چی؟!...من پولی ندادم!...هزینه چقدر بوده؟!
£(یه هزینه خیلی خیلی بالا رو تصور کنید)
ات:ک،کی پرداخت شده؟!
£همین چند دقیقه پیش...یه آقایی اومد و پرداخت کرد ...ولی مشخصات نگرفتیم ...اگر میخواهید ببینیدش اگر الان برید فکر کنم بهش برسید ...لباسش کاملا مشکی بود و یه کلاه کپ با ماسک مشکی داشت ...
ات:م،ممنون
ا.ت سمت در خروجی بیمارستان حرکت کرد ...یه پسر رو. دید که کاملا لباس مشکی پوشیده...سریع سمتش رفت و از در بیرون رفت که دید دیگه اون آدم نیست ...
نگاهی به اطراف انداخت که دوباره دیدش که سوار یه ماشین مشکی شد و با سرعت حرکت کرد ...
پرش زمانی ...
آروم روی تخت دراز کشید ...تمام فکرش پیش اون مردی بود که پول رو پرداخت کرده ...چرا هیچوقت نمیتونه چهرش رو ببینه!؟...چرا هیچوقت نمیتونه باهاش هم کلام بشه ؟!...
___________
وارد خونه شد آروم جک رو صدا زد
@بله آقای جونگکوک ؟!
_میتونی برای خونه خرید کنی ؟!
@خرید؟!...اتفاقی افتاده؟!...
_نه ...فقط ببین هرچی تو خونه کم داریم تاکید میکنم هرچی ...حتی وسایل خونه بخر
@چشم...فقط فضولی نباشه اما چرا؟!
_قراره به زودی یه نفر به عمارت اضافه بشه
@بله ...امشب وسایل رو براتون میارم ...
_اوکی ممنون
جک لبخند آرومی زد و سمت آشپزخونه رفت ...
ادامه کامنت
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK
۱۹.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.