Devil....
Devil....
پارت هفتم
________
وارد عمارت شد و کتش رو روی مبل انداخت برگشت و به در ورودی نگاه کرد که ا.ت وایستاده بود و داخل نمیآمد ...
_بیا داخل...
ات:من میخوام برم خونه
_گفتم بیا داخل پارک ا.ت!(جدی)...
ا.ت آروم وارد عمارت شد و روی مبل مشکی رنگ نشست ...
_خوبه...
جونگکوک سمت آشپزخانه رفت و بعد از خوردن آب به سمت اتاق خودش رفت...
ویو ا.ت
پر استرس پاش رو تند تند تکان میداد...اگر بلایی سرش میآورد چی !؟....
با اینکه حس کرد کسی پشت سرش برگشت که با دیدن دوتا آدم دقیقا پشت سرش جیغ کشید که باعث جیغ کشیدن اون ها هم شد ...جونگکوک سریع از اتاق پایین اومد
_چی...جک و جیهوپپپپ(داد)....چتونه ترسیدممم...
هوپی:این کیه ؟!....فکر کردیم تویی آنقدر موهات یه دفعه بلند شده ....
_خدایا من آخه موهام خرماییه؟؟
جک:متاسفانه ما دیگه به رنگ دقت نکردیم
_به هر حال این ا.ت هست...پارک ا.ت...قراره...
ات:البته که من به زودی از اینجا میرم نیازی نیست توضیح دقیقی بدید ...
جونگکوک اخم هایش تو هم رفت و لب زد
_تو هیچ جا نمیری و این رو نزار به دوبار برسه که تکرار کنم ...
ات:آقای جئون ...یادم نمیاد قرار گذاشته باشیم که من اینجا بمونم ...
_شده به زنجیر ببندمت نگهت میدارم...
جونگکوک نگاهی به جک کرد
_جک...به پسرا خبر بده بیان اینجا...قراره عضو جدید رو بهشون نشون بدم...
ات:عضو جدید؟!...
_به هرحال ...ات بیا بالا...
ا.ت آروم بلند شد و پشت جونگکوک راه رفت ...
کوک وارد اتاق شد و همین که در رو بست ا.ت رو سمت دیوار هل داد و دستش رو محکم روی گردنش گذاشت ...
_یه بار دیگه حرف از رفتن بزنی تضمین نمیکنم سالم بمونی...برو از هرکس میخوای بپرس من با کسی شوخی ندارم ...فقط کافیه خطایی ازت سر بزنه تا ج،ر،ت بدم ...
ات به سرفه افتاد
ات:و،ولم کن(سرفه)...دارم خ،خفه میشم ...
جونگکوک محکم ا.ت رو ول کرد که افتاد روی زمین و شروع کرد به سرفه کردند ....
_نمیزارم به این راحتی از دستم فرار کنی ...
جونگکوک از اتاق خارج شد و سمت جک رفت
_جک دنبالم بیا...
جونگکوک وارد راهرو طبقه بالا عمارت که همه اتاق ها بودند شد ...
_وسایلی که قرار بود بخری چیشد؟!
@همه رو خریدم تو آشپزخونه چیده شد و فقط ...وسایل اتاق هنوز داخل حیاط عمارته ...
_اتاق در سفید روبرو اتاق من رو درست کنید
@اون که برای یونگی هست...
_ احمق اون رو نمیگم ...
جونگکوک روبرو اتاق قرار گرفت
_این....یادت که نرفته وسایل دخترونه و صورتی نباشه؟!
@نه خیالت راحت...
_هروقت میگی خیالت راحت چهارستون بدنم میلرزه
@یاا...
پرش زمانی
جونگکوک روی میز نشست و به هفت نفر روبروش نگاهی انداخت
جین:پس کجاست؟!
_الان میاد ...
ته:خسته شدم دیگه ....پرنسس که نیست یه آدمه آنقدر داره لو....
ات:سلام...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK
پارت هفتم
________
وارد عمارت شد و کتش رو روی مبل انداخت برگشت و به در ورودی نگاه کرد که ا.ت وایستاده بود و داخل نمیآمد ...
_بیا داخل...
ات:من میخوام برم خونه
_گفتم بیا داخل پارک ا.ت!(جدی)...
ا.ت آروم وارد عمارت شد و روی مبل مشکی رنگ نشست ...
_خوبه...
جونگکوک سمت آشپزخانه رفت و بعد از خوردن آب به سمت اتاق خودش رفت...
ویو ا.ت
پر استرس پاش رو تند تند تکان میداد...اگر بلایی سرش میآورد چی !؟....
با اینکه حس کرد کسی پشت سرش برگشت که با دیدن دوتا آدم دقیقا پشت سرش جیغ کشید که باعث جیغ کشیدن اون ها هم شد ...جونگکوک سریع از اتاق پایین اومد
_چی...جک و جیهوپپپپ(داد)....چتونه ترسیدممم...
هوپی:این کیه ؟!....فکر کردیم تویی آنقدر موهات یه دفعه بلند شده ....
_خدایا من آخه موهام خرماییه؟؟
جک:متاسفانه ما دیگه به رنگ دقت نکردیم
_به هر حال این ا.ت هست...پارک ا.ت...قراره...
ات:البته که من به زودی از اینجا میرم نیازی نیست توضیح دقیقی بدید ...
جونگکوک اخم هایش تو هم رفت و لب زد
_تو هیچ جا نمیری و این رو نزار به دوبار برسه که تکرار کنم ...
ات:آقای جئون ...یادم نمیاد قرار گذاشته باشیم که من اینجا بمونم ...
_شده به زنجیر ببندمت نگهت میدارم...
جونگکوک نگاهی به جک کرد
_جک...به پسرا خبر بده بیان اینجا...قراره عضو جدید رو بهشون نشون بدم...
ات:عضو جدید؟!...
_به هرحال ...ات بیا بالا...
ا.ت آروم بلند شد و پشت جونگکوک راه رفت ...
کوک وارد اتاق شد و همین که در رو بست ا.ت رو سمت دیوار هل داد و دستش رو محکم روی گردنش گذاشت ...
_یه بار دیگه حرف از رفتن بزنی تضمین نمیکنم سالم بمونی...برو از هرکس میخوای بپرس من با کسی شوخی ندارم ...فقط کافیه خطایی ازت سر بزنه تا ج،ر،ت بدم ...
ات به سرفه افتاد
ات:و،ولم کن(سرفه)...دارم خ،خفه میشم ...
جونگکوک محکم ا.ت رو ول کرد که افتاد روی زمین و شروع کرد به سرفه کردند ....
_نمیزارم به این راحتی از دستم فرار کنی ...
جونگکوک از اتاق خارج شد و سمت جک رفت
_جک دنبالم بیا...
جونگکوک وارد راهرو طبقه بالا عمارت که همه اتاق ها بودند شد ...
_وسایلی که قرار بود بخری چیشد؟!
@همه رو خریدم تو آشپزخونه چیده شد و فقط ...وسایل اتاق هنوز داخل حیاط عمارته ...
_اتاق در سفید روبرو اتاق من رو درست کنید
@اون که برای یونگی هست...
_ احمق اون رو نمیگم ...
جونگکوک روبرو اتاق قرار گرفت
_این....یادت که نرفته وسایل دخترونه و صورتی نباشه؟!
@نه خیالت راحت...
_هروقت میگی خیالت راحت چهارستون بدنم میلرزه
@یاا...
پرش زمانی
جونگکوک روی میز نشست و به هفت نفر روبروش نگاهی انداخت
جین:پس کجاست؟!
_الان میاد ...
ته:خسته شدم دیگه ....پرنسس که نیست یه آدمه آنقدر داره لو....
ات:سلام...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK
۱۹.۲k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.