رمان دورترین نزدیک کاور ادیت از شخصیت ترانه
#پارت_۱۶
با تموم شدن آهنگه اومد پیشمون
_چطور بود؟ انرژیا نیوفته یوق
شروین بوسیدش : هنرنمایی عشق لوند من!
_حالم خوب شد اصا
شیدا: اونجوری که شما میرقصیدی بایدم حالت خوب شه
ترانه میخواست شروینو ببره برقصن که گوشیش زنگ خورد اشاره ای به گوشی کردو با گفتن ببخشید رفت بیرون
ترانه پوکر مارو نگا کرد
_شیدا من عشقتو قرض بگیرم
دستمو گرفت و رفتیم وسط مردم
اهنگ اول ک تموم شد نگام کرد
+ببینم اینهمه انرژیو از کجا میاری؟!
دستاشو دور گردنم گذاشت
_نمیدونم!
خندیدیم یکم بعد بزور دستشو کشیدم رفتیم سمت میز خودمون
شیدا: خسته نباشین
ترانه سرشو گذاشت رو شونه شروین : دیگه خسته شدم!
تقریبا ساعت دو بود رفتیم خونه
همه پیاده شدن شروین تو ماشین بود هنو میخواس ببره پارکش کنه دم در وایساده بودم دخترا رفته بودن تو برگشتم برم تو که که محکم خوردم به کسی دستمو گذاشتم رو کمرش سرشو گرفت بالا بی حرف نگاش میکردم نفس عمیقی کشید بی حرکت وایساده بود
دستشو از رو سینم برداشت سرشو انداخت پایین برا اینکه از این وضعیت اذیت نشه خودم ولش کردم رفتم تو
متعجب از اوضاع
ترانه
همونجا وایساده بودم تو فکر بودم ک شروین اومد:
عه اینجایی که ، بریم تو
_ منتظرت بودم
دستمو گرفت: بریم
نشسته بودم رو تخت کفشامو درآوردم
شروین اومد طرفم هلم داد رو تخت:
خب! ترانه خانوم این حجم دلبری کردن تو یه روز!
خندیدم
گونمو بوسید بعدم پایین تر و گردنم همینجوری که داشت میبوسید گفت : ببینم اون عطره رو خریدی؟!
بی منظور گفتم ن!
شروین: کار خوبی کردی چون من تضمینی برا سالم موندنت بعد اون نمیدم !! زدم زیر خنده
باید چیز خوبی باشه پس! لازمم میشه! از فکر خبیثانم خندم گرفت
شروین متعجب سرشو گرفت بالا: چیه؟!
_ قیافت اون لحظه اخ اصا یادم نمیره!
شروین: ترانه تو نمیدونی اون چی بود خب!
_ میدونم خب! عمدی بود
شروین: میخوای عمدی و بت قشنگ بفهمونم!؟
مظلوم نگاش کردم
کنار لبمو بوسید و بعد لبمو عمیق میخورد
این اخرا کارش رسید ب گاز گرفتن دستشو کشید روی رون پام و لبامو ول نمیکرد دستمو گذاشت پشت سرشو آروم نوازشش کردم با وضع لباسم ک تا روی سینه پارچه نداشت
رفت پایین ترو لباشو گذاشت رو ترقوه م و بعد پایین تر ریز میبوسید سرشو گرفت بالاو ومن با نفسای بریده نگاش کردم اونم چند لحظه فقط نگام کرد
از روم بلند شد
_میری بیمارستان؟
اوهومی گفت بلند سدم رفتم سمتش یکم نگاش کردم
شروین: نترس شاهکارت سرجاشه هنوز پرنسس !
_ بهتره! یادم باشه تجدید کنم!
شروین بلند خندید: واقعا بخاطر اون دخترس؟!
_ نخیر توکه جراتشو نداری از این کارا بکنی
شروین دستمو گرفت: من تو زندگیم یبار عاشق شدم!...
اینم ادیت ترانه مون😻
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #قشنگ #زیبا #بینظیر #جذاب #جالب #شیک
با تموم شدن آهنگه اومد پیشمون
_چطور بود؟ انرژیا نیوفته یوق
شروین بوسیدش : هنرنمایی عشق لوند من!
_حالم خوب شد اصا
شیدا: اونجوری که شما میرقصیدی بایدم حالت خوب شه
ترانه میخواست شروینو ببره برقصن که گوشیش زنگ خورد اشاره ای به گوشی کردو با گفتن ببخشید رفت بیرون
ترانه پوکر مارو نگا کرد
_شیدا من عشقتو قرض بگیرم
دستمو گرفت و رفتیم وسط مردم
اهنگ اول ک تموم شد نگام کرد
+ببینم اینهمه انرژیو از کجا میاری؟!
دستاشو دور گردنم گذاشت
_نمیدونم!
خندیدیم یکم بعد بزور دستشو کشیدم رفتیم سمت میز خودمون
شیدا: خسته نباشین
ترانه سرشو گذاشت رو شونه شروین : دیگه خسته شدم!
تقریبا ساعت دو بود رفتیم خونه
همه پیاده شدن شروین تو ماشین بود هنو میخواس ببره پارکش کنه دم در وایساده بودم دخترا رفته بودن تو برگشتم برم تو که که محکم خوردم به کسی دستمو گذاشتم رو کمرش سرشو گرفت بالا بی حرف نگاش میکردم نفس عمیقی کشید بی حرکت وایساده بود
دستشو از رو سینم برداشت سرشو انداخت پایین برا اینکه از این وضعیت اذیت نشه خودم ولش کردم رفتم تو
متعجب از اوضاع
ترانه
همونجا وایساده بودم تو فکر بودم ک شروین اومد:
عه اینجایی که ، بریم تو
_ منتظرت بودم
دستمو گرفت: بریم
نشسته بودم رو تخت کفشامو درآوردم
شروین اومد طرفم هلم داد رو تخت:
خب! ترانه خانوم این حجم دلبری کردن تو یه روز!
خندیدم
گونمو بوسید بعدم پایین تر و گردنم همینجوری که داشت میبوسید گفت : ببینم اون عطره رو خریدی؟!
بی منظور گفتم ن!
شروین: کار خوبی کردی چون من تضمینی برا سالم موندنت بعد اون نمیدم !! زدم زیر خنده
باید چیز خوبی باشه پس! لازمم میشه! از فکر خبیثانم خندم گرفت
شروین متعجب سرشو گرفت بالا: چیه؟!
_ قیافت اون لحظه اخ اصا یادم نمیره!
شروین: ترانه تو نمیدونی اون چی بود خب!
_ میدونم خب! عمدی بود
شروین: میخوای عمدی و بت قشنگ بفهمونم!؟
مظلوم نگاش کردم
کنار لبمو بوسید و بعد لبمو عمیق میخورد
این اخرا کارش رسید ب گاز گرفتن دستشو کشید روی رون پام و لبامو ول نمیکرد دستمو گذاشت پشت سرشو آروم نوازشش کردم با وضع لباسم ک تا روی سینه پارچه نداشت
رفت پایین ترو لباشو گذاشت رو ترقوه م و بعد پایین تر ریز میبوسید سرشو گرفت بالاو ومن با نفسای بریده نگاش کردم اونم چند لحظه فقط نگام کرد
از روم بلند شد
_میری بیمارستان؟
اوهومی گفت بلند سدم رفتم سمتش یکم نگاش کردم
شروین: نترس شاهکارت سرجاشه هنوز پرنسس !
_ بهتره! یادم باشه تجدید کنم!
شروین بلند خندید: واقعا بخاطر اون دخترس؟!
_ نخیر توکه جراتشو نداری از این کارا بکنی
شروین دستمو گرفت: من تو زندگیم یبار عاشق شدم!...
اینم ادیت ترانه مون😻
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #قشنگ #زیبا #بینظیر #جذاب #جالب #شیک
۵۴.۷k
۱۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.